now post
part 11✨🪐
داشتم همینجوری دنبالشون میرفتم که متوجه چیزی شدم
نه اون، اسل.حه؟
واقعا یه لحظه قلبم ریخت پاهام یاری ندادن و همونجا خشکم زد
ولی ذهنم یه صحنه بدی برام به نمایش گذاشت نتونستم بزارم واقعی بشه و خودمو جمع کردم باید میفهمیدم دقیقا چند نفرن چون پراکنده راه میرفتن
یک دو سه ,شش نفرن؟
نباید بزارم بالا برن،اره اره خودم میدونم هیچکارم ولی خواهش ولم کن خواهش این افکار رو ازم دور کنننن لعنتییی.
وایسادم و ذهنم رو آروم کردم باید صدا های تو ذهنم رو خاموش میکردم
اروم که شدم دوباره موقعیت رو سنجیدم پارکینگ بزرگ بود ولی خیلی دیگه نزدیک اسانسور شده بودن
لینا باید بزنی وگرنه نمیتونی ،یاد همه اون اذیت و ازار ها بیوفت فکر کنم داری باعث بانی اونا رو میزنی
اروم جلو رفتم و خدارشکر فقط یکیشون اسل.حه داشت. بقیه نداشتن ،رفتم از پشت گردنشو گرفتم جوری که بازوم دست چپم رو گوش سمت راستش و ارنجم زیر گلوش بود
دستمو قفل کردم و اسل.حه رو برداشتم و با یه ضربه به پشت پا زیر زانو انداختمش و با پام محکم زدم تو سرش و سرش خورد به زمین و بیهوش شد
بقیشون بدون حرکت مونده بودن اسل.حه خیلی سنگین تر از حالت عادی بود،پس یعنی پره میتونم ازش برای توقف کردنشون استفاده کنم ولی چیزی که در انتظارم بود این اجازه رو بهم نمیداد تو همون موقعیت یه نفر همون کاری رو با من کرد که من با کسی که اسل.حه دستش بود کرده بودم ولی قبل اینکه اسل.حه رو ازم بگیره یه تیر در رفت و به پاهاش خورد تو یه چشم به هم زدنی اون پنج نفر غیب شده بودن، حتی اونی که بیهوش بود هم برده بودن.
من مونده بودم و و مردی که یه تیر به پاهاش خورده بود.
اونم پا به فرار گذاشت بلند شدم که دنبالش برم که یهو چشمام سیاه شد و افتادم.
∆کوک
کوک:وای چقدر مغرور بود
ته با خنده گفت
ته:ولی نگاهش بهت خیلی ترسناک بود کوک
هوپی:اره و خیلیم کارش خفن بود مگه نه کوک تو بلدی به نظرت چجوری بود کارش؟
کوک: واقعا حرف ای بود ضربه هاش سریع و دقیق بود رو هوا نمیزد و رو خودش و ضربه دست و پاش کنترل داشت.واقعا عجیب بود که چجوری اینا رو یاد گرف........
لی هو وحشت زده اومد داخل و گفت
لی هو:نامی نامی نامی، اونا اینجانن اومدن اینجا.
کوک:چی!!کیااا؟
نامی:لی هو اروم باش کیا اینجان؟
لی هو:همون قاتلا،الان لینا زنگ زد تو پارکینگ بود گفت چند تا مرد رو دیده لباس مشکی و کلاه داشتن داشتن میومدن بالا ما الان بادیگارد هم نداریمالان چیکار کنیم؟؟
نامی:اروم باش چه میدونم بگو ماشین رو اماده کنن ما از در اصلی میریم.
منتظر لایک و کامنتاتون هستم.💜
داشتم همینجوری دنبالشون میرفتم که متوجه چیزی شدم
نه اون، اسل.حه؟
واقعا یه لحظه قلبم ریخت پاهام یاری ندادن و همونجا خشکم زد
ولی ذهنم یه صحنه بدی برام به نمایش گذاشت نتونستم بزارم واقعی بشه و خودمو جمع کردم باید میفهمیدم دقیقا چند نفرن چون پراکنده راه میرفتن
یک دو سه ,شش نفرن؟
نباید بزارم بالا برن،اره اره خودم میدونم هیچکارم ولی خواهش ولم کن خواهش این افکار رو ازم دور کنننن لعنتییی.
وایسادم و ذهنم رو آروم کردم باید صدا های تو ذهنم رو خاموش میکردم
اروم که شدم دوباره موقعیت رو سنجیدم پارکینگ بزرگ بود ولی خیلی دیگه نزدیک اسانسور شده بودن
لینا باید بزنی وگرنه نمیتونی ،یاد همه اون اذیت و ازار ها بیوفت فکر کنم داری باعث بانی اونا رو میزنی
اروم جلو رفتم و خدارشکر فقط یکیشون اسل.حه داشت. بقیه نداشتن ،رفتم از پشت گردنشو گرفتم جوری که بازوم دست چپم رو گوش سمت راستش و ارنجم زیر گلوش بود
دستمو قفل کردم و اسل.حه رو برداشتم و با یه ضربه به پشت پا زیر زانو انداختمش و با پام محکم زدم تو سرش و سرش خورد به زمین و بیهوش شد
بقیشون بدون حرکت مونده بودن اسل.حه خیلی سنگین تر از حالت عادی بود،پس یعنی پره میتونم ازش برای توقف کردنشون استفاده کنم ولی چیزی که در انتظارم بود این اجازه رو بهم نمیداد تو همون موقعیت یه نفر همون کاری رو با من کرد که من با کسی که اسل.حه دستش بود کرده بودم ولی قبل اینکه اسل.حه رو ازم بگیره یه تیر در رفت و به پاهاش خورد تو یه چشم به هم زدنی اون پنج نفر غیب شده بودن، حتی اونی که بیهوش بود هم برده بودن.
من مونده بودم و و مردی که یه تیر به پاهاش خورده بود.
اونم پا به فرار گذاشت بلند شدم که دنبالش برم که یهو چشمام سیاه شد و افتادم.
∆کوک
کوک:وای چقدر مغرور بود
ته با خنده گفت
ته:ولی نگاهش بهت خیلی ترسناک بود کوک
هوپی:اره و خیلیم کارش خفن بود مگه نه کوک تو بلدی به نظرت چجوری بود کارش؟
کوک: واقعا حرف ای بود ضربه هاش سریع و دقیق بود رو هوا نمیزد و رو خودش و ضربه دست و پاش کنترل داشت.واقعا عجیب بود که چجوری اینا رو یاد گرف........
لی هو وحشت زده اومد داخل و گفت
لی هو:نامی نامی نامی، اونا اینجانن اومدن اینجا.
کوک:چی!!کیااا؟
نامی:لی هو اروم باش کیا اینجان؟
لی هو:همون قاتلا،الان لینا زنگ زد تو پارکینگ بود گفت چند تا مرد رو دیده لباس مشکی و کلاه داشتن داشتن میومدن بالا ما الان بادیگارد هم نداریمالان چیکار کنیم؟؟
نامی:اروم باش چه میدونم بگو ماشین رو اماده کنن ما از در اصلی میریم.
منتظر لایک و کامنتاتون هستم.💜
۴.۶k
۰۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.