p6
اته ای ک با خونسردیه تمام جوابشو داد لب زد.....
ات: امادم خانم کانگ...(سرد و خونسرد دست ب سینه)
لیا: تو از کجا فامیلی منو میدونی... هااا(داد میزد )
میخاست ی مشت بزنه تو دهن اته ک اته جا خالی داد
لیا دوباهر خاست اته رو بزنه ک اته ی مشت خیلی قوی زد تو صورت بی ریخت اون هرزه...
ات: (اته نشست رو پاش بالا سر لیا )دوباره دعوا میخای خانم کانگ...؟
(کوک و ته ک تا الان متعجب ب اته نگاه میکردن لب میزدن)
کوک و ته:کیم اته....(متعجب اروم)
ات: دفعه اول و اخرت باشه خانم ...کانگ(کانگ رو محک گفت و داشت میرفت)
ک یهو لیا از پشت سر موهاشو کشید ....
اته ک دیگه کفری شده بود با پا محکم زد توی دلش یکی هم توی صورتش
لیا:هرزه برات دارم.....
ات:لقب کثیف خودتو نزار رو من ...خانم کانگگ(داشت سرو وضعشو درست میکرد حرف میزد)
لیا:ای کثیف من میدونم چکارت کنم.....
یک عالمه همهمه توی حیاط پر شده بود.........
ات: نمیخای ک رازات لو بره خانم کانگ..؟
لیا: من هیچ رازی ندارم داری چی زر زر میکنی...(داد)
ات: اوکی خودت خواستی .....
ات:اولیش دزدیدن سهام جناب پارک ....دومیش دزدیدن اموال..
لیا: خفه شو(داددد)
ات: مگه خودت نگفتی هیچ رازی نداری ها؟
لیا: تو کی هستی ....(داد)
ات: ب موقعش میفهمی .....
لیا: همینن الان بگوووووو( داد)
ات: سر من داد نزن(عربدههه)
وقتی اته داد زد همه دهناشونو بستن لیا ک مث سگ سفید شده بود داشت با ترس نگاهش میکرد
ات: من کیم اته هستم درسته خیلیاتون فکر میکردین من پسرم ولی خیلی بد فکر میکردین من مافیای کل اسیام ...و شما خانم کانگ مافیا کره هستین ن چیزی بیشتر ن چیزی کمتر و اگر بخواین میتونم مقامتون رو بگیرم...(سرد)
لیا:چ..ی خانم...ک..یم (تعظیم)
ۀِآک منو ببخشید همچین جسارتی کردم لطفا منو بکشین (گریه افتاده رو زمین)
ات:فعلا بهت نیاز دارم پس سریع از جلو چشمام گمشو...( سرد و خشن)
(کوک و ته ک تا الان داشتن نگاه ات میکردن )
........................................
ات: امادم خانم کانگ...(سرد و خونسرد دست ب سینه)
لیا: تو از کجا فامیلی منو میدونی... هااا(داد میزد )
میخاست ی مشت بزنه تو دهن اته ک اته جا خالی داد
لیا دوباهر خاست اته رو بزنه ک اته ی مشت خیلی قوی زد تو صورت بی ریخت اون هرزه...
ات: (اته نشست رو پاش بالا سر لیا )دوباره دعوا میخای خانم کانگ...؟
(کوک و ته ک تا الان متعجب ب اته نگاه میکردن لب میزدن)
کوک و ته:کیم اته....(متعجب اروم)
ات: دفعه اول و اخرت باشه خانم ...کانگ(کانگ رو محک گفت و داشت میرفت)
ک یهو لیا از پشت سر موهاشو کشید ....
اته ک دیگه کفری شده بود با پا محکم زد توی دلش یکی هم توی صورتش
لیا:هرزه برات دارم.....
ات:لقب کثیف خودتو نزار رو من ...خانم کانگگ(داشت سرو وضعشو درست میکرد حرف میزد)
لیا:ای کثیف من میدونم چکارت کنم.....
یک عالمه همهمه توی حیاط پر شده بود.........
ات: نمیخای ک رازات لو بره خانم کانگ..؟
لیا: من هیچ رازی ندارم داری چی زر زر میکنی...(داد)
ات: اوکی خودت خواستی .....
ات:اولیش دزدیدن سهام جناب پارک ....دومیش دزدیدن اموال..
لیا: خفه شو(داددد)
ات: مگه خودت نگفتی هیچ رازی نداری ها؟
لیا: تو کی هستی ....(داد)
ات: ب موقعش میفهمی .....
لیا: همینن الان بگوووووو( داد)
ات: سر من داد نزن(عربدههه)
وقتی اته داد زد همه دهناشونو بستن لیا ک مث سگ سفید شده بود داشت با ترس نگاهش میکرد
ات: من کیم اته هستم درسته خیلیاتون فکر میکردین من پسرم ولی خیلی بد فکر میکردین من مافیای کل اسیام ...و شما خانم کانگ مافیا کره هستین ن چیزی بیشتر ن چیزی کمتر و اگر بخواین میتونم مقامتون رو بگیرم...(سرد)
لیا:چ..ی خانم...ک..یم (تعظیم)
ۀِآک منو ببخشید همچین جسارتی کردم لطفا منو بکشین (گریه افتاده رو زمین)
ات:فعلا بهت نیاز دارم پس سریع از جلو چشمام گمشو...( سرد و خشن)
(کوک و ته ک تا الان داشتن نگاه ات میکردن )
........................................
۱۳.۶k
۲۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.