ᴘʟᴀɴɴᴇᴅ ʟᴏᴠᴇ ꜰʀᴏᴍ ᴊᴀᴍɪɴ
ᴘʟᴀɴɴᴇᴅ ʟᴏᴠᴇ ꜰʀᴏᴍ ᴊᴀᴍɪɴ
ʏᴏᴜ ᴀʀᴇ ᴀ ᴡʀɪᴛᴇʀ
ᴛʜᴇ ᴄʜᴀʀᴀᴄᴛᴇʀꜱ ᴀʀᴇ ᴇxᴘʟᴀɪɴᴇᴅ
ᴘʟᴇᴀꜱᴇ ᴅᴏ ɴᴏᴛ ᴄᴏᴘʏ
ᴡᴀʀɴɪɴɢ
ꜱᴜᴘᴘᴏʀᴛ
ᴘᴀʀᴛ 1
══════════════ღ
ـ؋ـیک جمین
عشق برنامـہ ریزے شـבـہ
Pt:۳
════════════════☣
که کسی درو باز کرد
یه پسر جذاب اویی من چی میگم
《علامت جمین _》
_خانوم چیزی میخواستین
+اینجا باید خونه یولی باشه نه؟
_بله چطور
+من دوستشم منو صدا زده
_او شما باید خانوم کیم باشید کیم یوری درسته ؟
+بله شما منومیشناسید
_چطور میتونمصمیمی ترین دوست تک یدونه خواهرم رو ندونم
+اوم
_اوه ببخشید بفرمایید داخل
+بله
وارد خونه شدم داخلش از بیرونش خوشگلتره معلومآخه دختر خنگ ایناپول دارن
چند دقیقه بعد از وارد شدم به اون خونه بول خندون و عین بچه های ۵ ساله از پله ها اومد پایین
×دختر خر ۱۵ دقیقه دیر کردی
+ممنون حال تو چطور منخوبممتشکرم
×خفه بابا ........
+پوکر نگاش میکنه
×چته ......خو ببخشید
یولی دست یوری رو گرفت و گفت
×خب داداش راحت شدی تنهانیستم یوری هنم هست راحت بش برو پس کارت
_ببین یولی من نگران توام مگه من از من چیزی کم نمیشه تورو اینجوری ول کنم
×چشم داداشی مواظبم
_من نگفتم مواظب باش
×بلخره که میگفتی
_باشه دختره لجباز من رفتم از دوستت خانوم کیم هم به خوبی پذیرایی کن
×نگفته بودی هم میکردم
_خفه حالا .....خدافظ
و جمین از خونه خارج شد
(جمین ویو )
عجب دختر خوشگلی بود یولی هم دوست های خوبی داره نسبت به اون دوستاش نبود که بهم بچسبن
جذبش شدم واقعا فقلعاده بود واقعا
خیلی زیبا بود .....چطور مال خودمکنمش
آه جمین خفه شو فقط یه بار دیدیش این دختره خر هم منو هی جلوش ضایع کرد
باید فردا خودم برم دانشگاه دونبالش
......
رفتم سوار ماشین شدم
آ اونجایی که شغل واقعیم مافیاعه و برای روپوشی از این شغل شرکت دارم سرم واقعا شلوغ این روزا هم بابام خیلی گیر داده زن بگیرم تا وارث رو انتخاب کنه
این دختر خیلی به دلم نشست
باید به گذشتش یه نگاهی بندازم
ماشینو روشن کردم و به کارخونه خراب شده پدر بزرگم که اونجا محموله هارو نگه داری میکنم حرکت کردم
(پایان جمین ویو )
...........................
×یوری
+جون
×امشب
+مست میکنیم
×هوراااااا
+ولی اگه مشگلی پیش اومد چی ...داداشت اومد چی خنگ
×یه کاریش میکنم کوچولو
+یا من کوچولو هستم یا تو
×از نظر سنی من و از نظر روحی تو
+خنگ
×خودتی
+عمت
×یا بابام خواهرشوهر خیلی دوست داره هاااااااا
+بله خبر دارم لز وقتی دوست شدیم ابنو میگفتی
×اومممم (با ذوق)
+بریم
×بریم
(یوری ویو )
یولی و من رفتیم آهنگ گذاشتیم خوراکی گذاشتیم روی میز
یولی چند تا بطری سوجو آورد
شروع کردیم به رقصیدن و خوردن
کلی خندیدیم
حمایت کنید
ʏᴏᴜ ᴀʀᴇ ᴀ ᴡʀɪᴛᴇʀ
ᴛʜᴇ ᴄʜᴀʀᴀᴄᴛᴇʀꜱ ᴀʀᴇ ᴇxᴘʟᴀɪɴᴇᴅ
ᴘʟᴇᴀꜱᴇ ᴅᴏ ɴᴏᴛ ᴄᴏᴘʏ
ᴡᴀʀɴɪɴɢ
ꜱᴜᴘᴘᴏʀᴛ
ᴘᴀʀᴛ 1
══════════════ღ
ـ؋ـیک جمین
عشق برنامـہ ریزے شـבـہ
Pt:۳
════════════════☣
که کسی درو باز کرد
یه پسر جذاب اویی من چی میگم
《علامت جمین _》
_خانوم چیزی میخواستین
+اینجا باید خونه یولی باشه نه؟
_بله چطور
+من دوستشم منو صدا زده
_او شما باید خانوم کیم باشید کیم یوری درسته ؟
+بله شما منومیشناسید
_چطور میتونمصمیمی ترین دوست تک یدونه خواهرم رو ندونم
+اوم
_اوه ببخشید بفرمایید داخل
+بله
وارد خونه شدم داخلش از بیرونش خوشگلتره معلومآخه دختر خنگ ایناپول دارن
چند دقیقه بعد از وارد شدم به اون خونه بول خندون و عین بچه های ۵ ساله از پله ها اومد پایین
×دختر خر ۱۵ دقیقه دیر کردی
+ممنون حال تو چطور منخوبممتشکرم
×خفه بابا ........
+پوکر نگاش میکنه
×چته ......خو ببخشید
یولی دست یوری رو گرفت و گفت
×خب داداش راحت شدی تنهانیستم یوری هنم هست راحت بش برو پس کارت
_ببین یولی من نگران توام مگه من از من چیزی کم نمیشه تورو اینجوری ول کنم
×چشم داداشی مواظبم
_من نگفتم مواظب باش
×بلخره که میگفتی
_باشه دختره لجباز من رفتم از دوستت خانوم کیم هم به خوبی پذیرایی کن
×نگفته بودی هم میکردم
_خفه حالا .....خدافظ
و جمین از خونه خارج شد
(جمین ویو )
عجب دختر خوشگلی بود یولی هم دوست های خوبی داره نسبت به اون دوستاش نبود که بهم بچسبن
جذبش شدم واقعا فقلعاده بود واقعا
خیلی زیبا بود .....چطور مال خودمکنمش
آه جمین خفه شو فقط یه بار دیدیش این دختره خر هم منو هی جلوش ضایع کرد
باید فردا خودم برم دانشگاه دونبالش
......
رفتم سوار ماشین شدم
آ اونجایی که شغل واقعیم مافیاعه و برای روپوشی از این شغل شرکت دارم سرم واقعا شلوغ این روزا هم بابام خیلی گیر داده زن بگیرم تا وارث رو انتخاب کنه
این دختر خیلی به دلم نشست
باید به گذشتش یه نگاهی بندازم
ماشینو روشن کردم و به کارخونه خراب شده پدر بزرگم که اونجا محموله هارو نگه داری میکنم حرکت کردم
(پایان جمین ویو )
...........................
×یوری
+جون
×امشب
+مست میکنیم
×هوراااااا
+ولی اگه مشگلی پیش اومد چی ...داداشت اومد چی خنگ
×یه کاریش میکنم کوچولو
+یا من کوچولو هستم یا تو
×از نظر سنی من و از نظر روحی تو
+خنگ
×خودتی
+عمت
×یا بابام خواهرشوهر خیلی دوست داره هاااااااا
+بله خبر دارم لز وقتی دوست شدیم ابنو میگفتی
×اومممم (با ذوق)
+بریم
×بریم
(یوری ویو )
یولی و من رفتیم آهنگ گذاشتیم خوراکی گذاشتیم روی میز
یولی چند تا بطری سوجو آورد
شروع کردیم به رقصیدن و خوردن
کلی خندیدیم
حمایت کنید
۴.۱k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.