مافیا سرد 15
برای اینکه نفهمیده به روش نمیارم
صبحونه رو خوردیم و من رفتم شرکت
یونجونم رفت خونه خودش
ویو ات
خونه تنها شده بودم
اجوما هم بخاطر اینکه پسرش میگه مریض شده بود مرخصی گرفته بود
واسه همین تصمیم گرفتم فصل جدید
سریالم رو ببینم
ویو ته
کارم تموم شده بود که جیمین زنگ زد گفت بیا ساعت پنج بریم بار
منم برای اینکه به ات بگم ساعت شیش نمیرسم زنگ زدم بهش
ته : سلام خوبی
ات : سلام خوبم مرسی (با گریه)
ته: چی شده
کسی اذیتت کرده
ات : نه (با گریه) دارم سریال میبینم
ته : خب این که گریه نداره
ات :شخصیتی که روش کراش بودم توش تیر خورد مرد (گریه)
ته : تو واقعا برای یه سریال داری گریه میکنی
ات : زنگ زدی چیکار داشتی
ته : میخواستم بگم دیر میام خونه
ات : مثلا ساعت چند
ته : هفت و نیم
ات : اوکیه
ته : گریه نکن دیگه خدافظ
ات : خدافظ
رفتم بار
ویو جیمین
ته خیلی مست کرده بود
در حدی که نمیتونست راه بره
واسه همین با ماشین رسوندمش دم خونه
ویو ات :
هنوز داشتم گریه میکردم مه زنگ در خورد
ج: سلام خوبی
ات : سلام
ج : گریه کردی
ات : نه
تهیونگ چرا اینطوریه
ج : مست کرده
ات : آها
مرسی که آوردیش
ج : خواهش
داشتم میبردمش رو تخت که یهم خودش و انداخت رو مبل و منم رو خودش انداخت
ات : تهیونک اینجا نه باید بری تو تخت
ته : نه ات
ات: بله
که ته یهو ات رو برگردوند و بوسیدش بعد 10 مین مه جدا شدن روی گردن ات مارک گذاشت
و خوابش برد
ویو ته
با سردرد بدی از خواب بیدار شدم که دیدم گردن ات کبوده
که یاد دیشب افتادم(به به به به)
لطفا حمایت 🐌🎷
صبحونه رو خوردیم و من رفتم شرکت
یونجونم رفت خونه خودش
ویو ات
خونه تنها شده بودم
اجوما هم بخاطر اینکه پسرش میگه مریض شده بود مرخصی گرفته بود
واسه همین تصمیم گرفتم فصل جدید
سریالم رو ببینم
ویو ته
کارم تموم شده بود که جیمین زنگ زد گفت بیا ساعت پنج بریم بار
منم برای اینکه به ات بگم ساعت شیش نمیرسم زنگ زدم بهش
ته : سلام خوبی
ات : سلام خوبم مرسی (با گریه)
ته: چی شده
کسی اذیتت کرده
ات : نه (با گریه) دارم سریال میبینم
ته : خب این که گریه نداره
ات :شخصیتی که روش کراش بودم توش تیر خورد مرد (گریه)
ته : تو واقعا برای یه سریال داری گریه میکنی
ات : زنگ زدی چیکار داشتی
ته : میخواستم بگم دیر میام خونه
ات : مثلا ساعت چند
ته : هفت و نیم
ات : اوکیه
ته : گریه نکن دیگه خدافظ
ات : خدافظ
رفتم بار
ویو جیمین
ته خیلی مست کرده بود
در حدی که نمیتونست راه بره
واسه همین با ماشین رسوندمش دم خونه
ویو ات :
هنوز داشتم گریه میکردم مه زنگ در خورد
ج: سلام خوبی
ات : سلام
ج : گریه کردی
ات : نه
تهیونگ چرا اینطوریه
ج : مست کرده
ات : آها
مرسی که آوردیش
ج : خواهش
داشتم میبردمش رو تخت که یهم خودش و انداخت رو مبل و منم رو خودش انداخت
ات : تهیونک اینجا نه باید بری تو تخت
ته : نه ات
ات: بله
که ته یهو ات رو برگردوند و بوسیدش بعد 10 مین مه جدا شدن روی گردن ات مارک گذاشت
و خوابش برد
ویو ته
با سردرد بدی از خواب بیدار شدم که دیدم گردن ات کبوده
که یاد دیشب افتادم(به به به به)
لطفا حمایت 🐌🎷
۵.۰k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.