bad girl p: 121
کوک: با صدای محوت که مث نسیمی از کنارم رد میشع(still with you)
هانا: خودت خوب میدونی اینو نمیگم
کوک: واقعا کدومو منظورته
خودش میدونست کدومو میگم ولی بیشعور از قصد داره اینجوری میکنه
همینجوری که سرم رو پاش بود رومو کردم اونطرف
کوک: نگران نباش
من اونجا خواهم بود(اسلاید1)
صداش خیلی ارامش بخش بود هر وقت حالم بد بود با اهنگ خوندن حالمو خوب میکرد صداش مث مسکن میمونه وقتی به صداش گوش میدی درداتو یادت میره مخصوصا وقتی این اهنگشو میخونه این اهنگ مورد علاقم بود که کوک نوشته بودتش و همیشه برام میخوندش
چشامو بستم و با لذت به صدای دلنشینش گوش میکردم که نفهمیدم کی تموم شد
کوک: خوابت برد؟
سرشو اوورد جلوتر ی نگا بهم کرد وقتی دید بیدارم گف
کوک: میدونی قبلا از دخترای خشن و بی ادب خوشم نمیومد ولی بعد تو این خشن و بی ادب بودنم واسم جذاب شد
سریع برگشتم سمتش
هانا: من کجام بی ادبه
کوک: لازمه بشمرم
هانا: نمبخواد فقط چن تا فحش ساده میدم همین
ی تای ابروشو داد بالا
کوک: فحش ساده
هانا: آییش باشه من بی ادب اصن تو خودت سلطان ادبی
کوک: ارع من خیلی با ادبم
هانا: تو؟ با ادب؟ اصلا بهم نمیخورین ناموصا
*********
صب از خواب بیدار شدم ولی با جای خالی کوک مواجه شدم با خودم گفتم حتما زودتر بیدار شده رفته شرکت رفتم دوش گرفتم اومدم بیرون لباس پوشیدم(اسلاید3) موهامم خشک کردم و بالا بستمشون
پالتوی بلنده مشکی رنگم که تا زیر زانوهام بود رو برداشتم پوشیدم از اتاق اومدم بیرون رفتم
داشتم از پله ها میرفتم پایین که صدای کوکو شنیدم که داش با یوهان حرف میزد یوهان روبه روش بود و نامی هم پیش یوهان روبه رو کوک نشسته بودن
فک نمیکردم خونه باشه از پله ها رفتم پایین که توجهشون سمتم جلب شد کوک سرشو که بلن کرد دیدم چشاش اشکی ان
نامی و یوهانم همینطور و من تنها کسی بودم که دلیلشو نفهمیدم منو که دیدن سه تاشون از جاشون بلن شدن
هانا: چتون شده چرا دارین گریه میکنین ها(نگران)
رفتم وایسادم کنارشون
هانا: چیشده
کوک دستمو گرف نشوندم کنار خودش
دستمو محکم گرفته بود یوهانم از اشپزخونه با ی قوطی قرص و لیوان اب اومد وقتی قوطی قرصو دیدم فهمیدم ماله قلبمه که وقتی درد میگیرع بخورم(اگه قضیه قلب هانا رو نمیدونید پارت43 رو بخونین)
گذاشتشون جلوم رو میز
هانا: یکی به من بگه اینجا چه خبره(نگران) این قرصا واسه چیع
کوک:.........
هانا: خودت خوب میدونی اینو نمیگم
کوک: واقعا کدومو منظورته
خودش میدونست کدومو میگم ولی بیشعور از قصد داره اینجوری میکنه
همینجوری که سرم رو پاش بود رومو کردم اونطرف
کوک: نگران نباش
من اونجا خواهم بود(اسلاید1)
صداش خیلی ارامش بخش بود هر وقت حالم بد بود با اهنگ خوندن حالمو خوب میکرد صداش مث مسکن میمونه وقتی به صداش گوش میدی درداتو یادت میره مخصوصا وقتی این اهنگشو میخونه این اهنگ مورد علاقم بود که کوک نوشته بودتش و همیشه برام میخوندش
چشامو بستم و با لذت به صدای دلنشینش گوش میکردم که نفهمیدم کی تموم شد
کوک: خوابت برد؟
سرشو اوورد جلوتر ی نگا بهم کرد وقتی دید بیدارم گف
کوک: میدونی قبلا از دخترای خشن و بی ادب خوشم نمیومد ولی بعد تو این خشن و بی ادب بودنم واسم جذاب شد
سریع برگشتم سمتش
هانا: من کجام بی ادبه
کوک: لازمه بشمرم
هانا: نمبخواد فقط چن تا فحش ساده میدم همین
ی تای ابروشو داد بالا
کوک: فحش ساده
هانا: آییش باشه من بی ادب اصن تو خودت سلطان ادبی
کوک: ارع من خیلی با ادبم
هانا: تو؟ با ادب؟ اصلا بهم نمیخورین ناموصا
*********
صب از خواب بیدار شدم ولی با جای خالی کوک مواجه شدم با خودم گفتم حتما زودتر بیدار شده رفته شرکت رفتم دوش گرفتم اومدم بیرون لباس پوشیدم(اسلاید3) موهامم خشک کردم و بالا بستمشون
پالتوی بلنده مشکی رنگم که تا زیر زانوهام بود رو برداشتم پوشیدم از اتاق اومدم بیرون رفتم
داشتم از پله ها میرفتم پایین که صدای کوکو شنیدم که داش با یوهان حرف میزد یوهان روبه روش بود و نامی هم پیش یوهان روبه رو کوک نشسته بودن
فک نمیکردم خونه باشه از پله ها رفتم پایین که توجهشون سمتم جلب شد کوک سرشو که بلن کرد دیدم چشاش اشکی ان
نامی و یوهانم همینطور و من تنها کسی بودم که دلیلشو نفهمیدم منو که دیدن سه تاشون از جاشون بلن شدن
هانا: چتون شده چرا دارین گریه میکنین ها(نگران)
رفتم وایسادم کنارشون
هانا: چیشده
کوک دستمو گرف نشوندم کنار خودش
دستمو محکم گرفته بود یوهانم از اشپزخونه با ی قوطی قرص و لیوان اب اومد وقتی قوطی قرصو دیدم فهمیدم ماله قلبمه که وقتی درد میگیرع بخورم(اگه قضیه قلب هانا رو نمیدونید پارت43 رو بخونین)
گذاشتشون جلوم رو میز
هانا: یکی به من بگه اینجا چه خبره(نگران) این قرصا واسه چیع
کوک:.........
۳.۳k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.