Part 5
ویو ات :
خدایی با حرفای ریوجین بهش خیلی حال کردم . از فروشگاه زدیم بیرون و رفتیم کافه شیک و تیرامیسو خوردیم برای ناهار تا زیاد شکممون پر نباشه برای شب .
برگشتیم خونه و یکم فیلم دیدیم و استراحت کردیم تا ساعت ۵ نیم شد .
پاشدم رفتم یه حموم ۳۰ مینی اومدم یه میکاپ لایت کردم ، لباسم رو پوشیدم و منتظر ریوجین شدم . بعد که حاضر شد رفتیم سوار ماشینم شدیم و به سمت لوکیشن پارتی حرکت کردیم . وقتی رسیدیم ماشین رو پارک کردیم و پیاده شدیم . داشتیم میرفتیم سمت در که وایستادم .
* چیشده ؟
+ تو برو تو ..... منم یکی دو دقیقه دیگه میام .
* نمیخوای که فرار کنی ؟( اخم )
+ نه ( جدی )
ریوجین رفت توی عمارت . رفتم و نشستم روی نیمکت توی حیاط ، میترسیدم ، اگر دوباره جونگ کوک کتکم .... نه بهش فکر نکن تو بزرگ شدی تو قوی شدی . چند تا نفس عمیق کشیدم و بلند شدم .
ویو ریوجین :
رفتم توی عمارت . میشه گفت شلوغ بود . یک نفر اومد استقبالم که به نظرم صاحب عمارت بود .
ص.ع: سلام خوش اومدین ، اسمتون ؟( مهربون )( طرف دختره )
* شین ریوجین هستم ( لبخند )
ص.ع: بفرمایین راهنماییتون میکنم کجا بشینین ( مهربون )
من رو برد سمت یکی از میز ها که دوتا پسر با یه دختر نشسته بودن .
* ممنون ( لبخند )
دختره رفتم منم قبل اینکه سلام کنم نشستم .
د.د.ف: تو ، تو همون دختره توی مغازه ای ( عصبی و لوس )
سرم رو بالا گرفتم که با ۳ تا صورت که بهم زل زدن مواجه شدم . یکیش همون دختره لوس بود ، یکی اون پسر مو بلوند توی مغازه بود و ... جونگ کوک ؟ وای نههه اگه ات بفهمه اینجا میشینه به هفت روش سامورایی.... نه اصلا ول کن فکرتو درگیر نکن .
* خب ؟
د.د.ف: ددی نگا چقدر پررو عه چجوری باهام حرف میزنه ( خیلییییی لوس )
& ببینم تو چته ؟( عصبی )
* بهتر نیست عقلت رو بکار بندازی و فکر کنی کی اول شروع کرد؟ ( خونسرد )
+ ری...ری...ریوجین ( متعجب )
ویو ات :
آروم آروم به سمت عمارت حرکت کردم و رفتم داخل .
ص.ع: سلام ، خیلی خوش اومدین ، اسمتون ؟( مهربون )
+ جانگ ات هستم ( فامیلش این بود ؟ )
ص.ع: بفرمایین راهنماییتون میکنم ( مهربون )
+ ببخشید میتونم میش دوستم بشینم ؟ شین ریوجین .
ص.ع: اوه ، حتما ( مهربون )( کلا مهربون حرف میزنه )
من رو برد سمت یک میز که دوتا پسر با دوتا دختر که یکیشون ریوجین بود نشسته بودن .
مثل اینکه دوباره ریوجین داشت دعوا میکرد . یکم به چهرشون دقت کردم و .... نه نه نه جونگ کوک ؟ نهههههه
+ ری...ری...ریوجین ( متعجب )
* اوه ، سلام ،اومدی ؟ ( انگار آب از آب تکون نخورده )
خیلی آروم نشستم کنار ریوجین و سعی کردم سرمو با گوشیم گرم کنم تا با جونگ کوک چشم تو چشم نشم .
خدایی با حرفای ریوجین بهش خیلی حال کردم . از فروشگاه زدیم بیرون و رفتیم کافه شیک و تیرامیسو خوردیم برای ناهار تا زیاد شکممون پر نباشه برای شب .
برگشتیم خونه و یکم فیلم دیدیم و استراحت کردیم تا ساعت ۵ نیم شد .
پاشدم رفتم یه حموم ۳۰ مینی اومدم یه میکاپ لایت کردم ، لباسم رو پوشیدم و منتظر ریوجین شدم . بعد که حاضر شد رفتیم سوار ماشینم شدیم و به سمت لوکیشن پارتی حرکت کردیم . وقتی رسیدیم ماشین رو پارک کردیم و پیاده شدیم . داشتیم میرفتیم سمت در که وایستادم .
* چیشده ؟
+ تو برو تو ..... منم یکی دو دقیقه دیگه میام .
* نمیخوای که فرار کنی ؟( اخم )
+ نه ( جدی )
ریوجین رفت توی عمارت . رفتم و نشستم روی نیمکت توی حیاط ، میترسیدم ، اگر دوباره جونگ کوک کتکم .... نه بهش فکر نکن تو بزرگ شدی تو قوی شدی . چند تا نفس عمیق کشیدم و بلند شدم .
ویو ریوجین :
رفتم توی عمارت . میشه گفت شلوغ بود . یک نفر اومد استقبالم که به نظرم صاحب عمارت بود .
ص.ع: سلام خوش اومدین ، اسمتون ؟( مهربون )( طرف دختره )
* شین ریوجین هستم ( لبخند )
ص.ع: بفرمایین راهنماییتون میکنم کجا بشینین ( مهربون )
من رو برد سمت یکی از میز ها که دوتا پسر با یه دختر نشسته بودن .
* ممنون ( لبخند )
دختره رفتم منم قبل اینکه سلام کنم نشستم .
د.د.ف: تو ، تو همون دختره توی مغازه ای ( عصبی و لوس )
سرم رو بالا گرفتم که با ۳ تا صورت که بهم زل زدن مواجه شدم . یکیش همون دختره لوس بود ، یکی اون پسر مو بلوند توی مغازه بود و ... جونگ کوک ؟ وای نههه اگه ات بفهمه اینجا میشینه به هفت روش سامورایی.... نه اصلا ول کن فکرتو درگیر نکن .
* خب ؟
د.د.ف: ددی نگا چقدر پررو عه چجوری باهام حرف میزنه ( خیلییییی لوس )
& ببینم تو چته ؟( عصبی )
* بهتر نیست عقلت رو بکار بندازی و فکر کنی کی اول شروع کرد؟ ( خونسرد )
+ ری...ری...ریوجین ( متعجب )
ویو ات :
آروم آروم به سمت عمارت حرکت کردم و رفتم داخل .
ص.ع: سلام ، خیلی خوش اومدین ، اسمتون ؟( مهربون )
+ جانگ ات هستم ( فامیلش این بود ؟ )
ص.ع: بفرمایین راهنماییتون میکنم ( مهربون )
+ ببخشید میتونم میش دوستم بشینم ؟ شین ریوجین .
ص.ع: اوه ، حتما ( مهربون )( کلا مهربون حرف میزنه )
من رو برد سمت یک میز که دوتا پسر با دوتا دختر که یکیشون ریوجین بود نشسته بودن .
مثل اینکه دوباره ریوجین داشت دعوا میکرد . یکم به چهرشون دقت کردم و .... نه نه نه جونگ کوک ؟ نهههههه
+ ری...ری...ریوجین ( متعجب )
* اوه ، سلام ،اومدی ؟ ( انگار آب از آب تکون نخورده )
خیلی آروم نشستم کنار ریوجین و سعی کردم سرمو با گوشیم گرم کنم تا با جونگ کوک چشم تو چشم نشم .
۴.۴k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.