اسم داستانو یادن رفت بگم ( charming little)
باسلام و ارض احترام ( چرا اینقدر معدب شدم )
خب داستان از لین قراره که ات ی دختر ۱۸ ساله است که بورسیه اش لغو شده و مجبوره کار کنه . اون ۶ ماه بود که داشت کار میکرد و واقعا وقت نداشت شبم بیدار میموند . مجبور بود بعداز دانشگاه بره کار کنه و برای اینکه بتونه هزینه شو دربیاره مجبوره شیفت شبم کار کنه و ۳ ساعتم برا درسش . حالا بگید چقدر برا خوابیدن وقت داره ۱ساعت و ربع و بعداز ۶ ماه ی نریضی میگیره ( الان میگید پس خانواده ش چی . یک مادرش مرده دو پدرش تک حقوقه و واسه خودشم کم میاره برای همین ات یکمی از پولشو به باباش میدِ)
توی مدرسه شون ی پسر جذاب بود که اون ( وقتی میگن اون یعنی به غیر از اون دیگه هیچکس ) کسی نیست که اون پسره رو دوست نداشته باشه . ی روز که همون ۱ ساعت و ربع رو هم نتونسته بود بخوابه اومد مدرسه مثل جن بود ( بچه های مدرسه چون از ایران بود و کلا از کره نبود اذیتش میکردن چه پسر چه دختر )
امروزم که شبیه جن بود وارد مدرسه بود ی اکیپ پسر که مثلا خیلی شاخ بودن اومدن دور سر ات و گرفتنش و بردنش تو حیاط .
ویو ات
امروز خیلی کار کرده بودم و چونکه درسامم زیاد بود نتونستم بخوابم . وقتی وارد مدرسه شدم چند نفر از پسرای مثلا شاخ مدرسه اومدم پیشم دو نفرشون دستمو گرفت و بردتم سمت حیاط مدرسه منم داشتم جیغ میزدم آشغالای گوه به من دست نزنید فکر کردید ازتون میترسم ها چی فکر کرد.....
یکیشون انگشت اشاره شو گذاشت رو بیتیم و گفت : شششش آروم بابا فهمیدیم نمیترسی ولی ی کاری میکنم مرغای آسمون به حالت بسوزن عقب مونده
منم جیغ زدم ولم کن فکر کردی میتونی کاریم کنی مدیر نمیزاره
که یکهو دیدم ی چاقو از چیبش درآورد و سمت صورتم گرفت منم با پام زدم به شکمش و اونم ی آخی کرد و گفت خودت خواستی صورت رو به فاک میدم
و شروع کرد با اون رو صورتم کسیدن من داد میزدم و گریه میکردم ولی یکیشون جلو دهنمو گرفت که یکهو لینا اومد و با کاراته ای که بلد بود یکی تو صورتش زد منو گرفت و برد سمت خودش بعداز کلی جر و بحث با اونا رفایم سرکلاس
من که سرکلاس خواب بودم وقتی که زنگ خورد .چندنفر از اون دخترای خوشگل اومدن و بهم خندیدن و نمیزاشتن بخوابم یکیشون گفت که پاشو کوچولو ی گدا وگرنه
حرفشو قطع کردم گفتم وگرنه چی یا میرید میزارید بحوابم یا اینکه یکی میزنم در دهنتون
اونا گفتن بزن ببینیم منم پاشدم همون جوری شبیه جن زدمشون اونا هم از سر عصبانیت گرفتنم و زدنم کبودم کردم ای آشغالای عوضی و وقتی زنگ خورد ولم کردن من جون نداشتم ماشم که یکهو ....
ادامه دارد
شرط ۱۰ لایک کامنت ۳
خب داستان از لین قراره که ات ی دختر ۱۸ ساله است که بورسیه اش لغو شده و مجبوره کار کنه . اون ۶ ماه بود که داشت کار میکرد و واقعا وقت نداشت شبم بیدار میموند . مجبور بود بعداز دانشگاه بره کار کنه و برای اینکه بتونه هزینه شو دربیاره مجبوره شیفت شبم کار کنه و ۳ ساعتم برا درسش . حالا بگید چقدر برا خوابیدن وقت داره ۱ساعت و ربع و بعداز ۶ ماه ی نریضی میگیره ( الان میگید پس خانواده ش چی . یک مادرش مرده دو پدرش تک حقوقه و واسه خودشم کم میاره برای همین ات یکمی از پولشو به باباش میدِ)
توی مدرسه شون ی پسر جذاب بود که اون ( وقتی میگن اون یعنی به غیر از اون دیگه هیچکس ) کسی نیست که اون پسره رو دوست نداشته باشه . ی روز که همون ۱ ساعت و ربع رو هم نتونسته بود بخوابه اومد مدرسه مثل جن بود ( بچه های مدرسه چون از ایران بود و کلا از کره نبود اذیتش میکردن چه پسر چه دختر )
امروزم که شبیه جن بود وارد مدرسه بود ی اکیپ پسر که مثلا خیلی شاخ بودن اومدن دور سر ات و گرفتنش و بردنش تو حیاط .
ویو ات
امروز خیلی کار کرده بودم و چونکه درسامم زیاد بود نتونستم بخوابم . وقتی وارد مدرسه شدم چند نفر از پسرای مثلا شاخ مدرسه اومدم پیشم دو نفرشون دستمو گرفت و بردتم سمت حیاط مدرسه منم داشتم جیغ میزدم آشغالای گوه به من دست نزنید فکر کردید ازتون میترسم ها چی فکر کرد.....
یکیشون انگشت اشاره شو گذاشت رو بیتیم و گفت : شششش آروم بابا فهمیدیم نمیترسی ولی ی کاری میکنم مرغای آسمون به حالت بسوزن عقب مونده
منم جیغ زدم ولم کن فکر کردی میتونی کاریم کنی مدیر نمیزاره
که یکهو دیدم ی چاقو از چیبش درآورد و سمت صورتم گرفت منم با پام زدم به شکمش و اونم ی آخی کرد و گفت خودت خواستی صورت رو به فاک میدم
و شروع کرد با اون رو صورتم کسیدن من داد میزدم و گریه میکردم ولی یکیشون جلو دهنمو گرفت که یکهو لینا اومد و با کاراته ای که بلد بود یکی تو صورتش زد منو گرفت و برد سمت خودش بعداز کلی جر و بحث با اونا رفایم سرکلاس
من که سرکلاس خواب بودم وقتی که زنگ خورد .چندنفر از اون دخترای خوشگل اومدن و بهم خندیدن و نمیزاشتن بخوابم یکیشون گفت که پاشو کوچولو ی گدا وگرنه
حرفشو قطع کردم گفتم وگرنه چی یا میرید میزارید بحوابم یا اینکه یکی میزنم در دهنتون
اونا گفتن بزن ببینیم منم پاشدم همون جوری شبیه جن زدمشون اونا هم از سر عصبانیت گرفتنم و زدنم کبودم کردم ای آشغالای عوضی و وقتی زنگ خورد ولم کردن من جون نداشتم ماشم که یکهو ....
ادامه دارد
شرط ۱۰ لایک کامنت ۳
۳.۲k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.