set me free🔪 p1
ویو ا.ت
های من ا.ت هستم ۲۳ سالمه ۳ ساله با جیمین ازدواج کردم و باهم خوب هستیم من و جیمین عاشق بچه هستیم ولی دکتر چند ماه پیش بهمون گفت که ما بچه دار نمیشیم و مشکل از منه هنش به خاطره منه که جیمین تو حسرت بابا شدن میمونه از خودم متنفرم حال روحیم زیاد خوب نیس از اونور هم مادر جن*ده جیمین اذیتم میکنه و اینا 😔(دوستان به دل نگیرید این همش فیکه همش الکیه و بر اساس واقعیت نیس توجه کنید لطفا)
ویو جیمین
های من جیمینم ۳ ساله با ا.ت ازدواج کردم هردومون عاشق بچه هستیم ولی متاسفانه دکتر چند ماه پیش گفت بچه دار نمیشیم به خاطر ا.ت من خیلی ناراحتم ولی اونهمه که بچه دوس دارم ۲ برابرش ا.ت رو دوس دارم حال روحیش زیاد خوب نیس
جیمین:ا.ت بیا اینو ببین
ا.ت:ببینم
جیمین:بچه هیونگ چقدر خوشگله مگنه گوگولی
ا.ت:اوهوم(بغض)
جیمین:اووو بغض کردی بیبی ببخشید نباید بهت نشون میدادم
ا.ت:نه مشکلی نیس من خوبم
بعد رفت تو اتاقش و انقدر گریه کرد که خوابش برد
م.ج:پسرم من دارم میرم خونه خالت میای؟
جیمین:مامان سواله میپرسی؟(جدی)
م.ج:اوو خودم میدونم نمیای گفتم شاید دلت بخواد ببینیشون
جیمین:نه مرسی میخوام برم بیرون
م.ج:اوکی فعلا پسرم
بعد رفت
جیمین رفت طبقه بالا که دید ا.ت چقدر کیوت خوابیده و رفت از پشت بغلش کرد
ویو ا.ت
کامل خواب نبودم که حس کردم یکی بغلم کرده از بوش فهمیدم جیمینه
جیمین:میدونم بیداری
ا.ت....(سکوت )
جیمین:بیب من که میدونم بیداری نقش بازی نکن برام (خنده ریز)
ا.ت:هوفف باش مچمو گرفتی چیزی شده
جیمین:به من که نه ولی تو انگار میخواستی چیزی بگی ولی بغضت گرفت و اومدی بالا چی میخواستی بگی ؟
ا.ت:جیمین
جیمین:جونم
ا.ت نشست
ا.ت:من طلاق میخوام
یهو جیمین به سرعت برق پاشد از جاش
جیمین:یعنی چی؟
ا.ت: تو نباید به خاطر من حسرت پدر بودن رو بکشی تو بچه رو دوست داری ولی من نمیتونم بچه به دنیا بیارم نمیخوام تو آتیش من بسوزی پس طلاق میخوام میتونی یکی بهتر رو پیدا کنی
جیمین:ا.ت ساکت شو من تورو بیشتر از بچه دوس دارم فهمیدی
ا.ت:اخع....
حرفش با بوسه کوتاه جیمین قطع شد
جیمین:چیزی درباره این موضوع نشنوم
ا.ت:ب..باش
جیمین:حالا هم به خاطر این حرفات تنبیهت میکنم
خندید و شروع به بوسیدن ا.ت کرد (اصمات نیس ناموسا شوهرشه دوس داره ببوسه تازه مارک هم نذاشت)
های من ا.ت هستم ۲۳ سالمه ۳ ساله با جیمین ازدواج کردم و باهم خوب هستیم من و جیمین عاشق بچه هستیم ولی دکتر چند ماه پیش بهمون گفت که ما بچه دار نمیشیم و مشکل از منه هنش به خاطره منه که جیمین تو حسرت بابا شدن میمونه از خودم متنفرم حال روحیم زیاد خوب نیس از اونور هم مادر جن*ده جیمین اذیتم میکنه و اینا 😔(دوستان به دل نگیرید این همش فیکه همش الکیه و بر اساس واقعیت نیس توجه کنید لطفا)
ویو جیمین
های من جیمینم ۳ ساله با ا.ت ازدواج کردم هردومون عاشق بچه هستیم ولی متاسفانه دکتر چند ماه پیش گفت بچه دار نمیشیم به خاطر ا.ت من خیلی ناراحتم ولی اونهمه که بچه دوس دارم ۲ برابرش ا.ت رو دوس دارم حال روحیش زیاد خوب نیس
جیمین:ا.ت بیا اینو ببین
ا.ت:ببینم
جیمین:بچه هیونگ چقدر خوشگله مگنه گوگولی
ا.ت:اوهوم(بغض)
جیمین:اووو بغض کردی بیبی ببخشید نباید بهت نشون میدادم
ا.ت:نه مشکلی نیس من خوبم
بعد رفت تو اتاقش و انقدر گریه کرد که خوابش برد
م.ج:پسرم من دارم میرم خونه خالت میای؟
جیمین:مامان سواله میپرسی؟(جدی)
م.ج:اوو خودم میدونم نمیای گفتم شاید دلت بخواد ببینیشون
جیمین:نه مرسی میخوام برم بیرون
م.ج:اوکی فعلا پسرم
بعد رفت
جیمین رفت طبقه بالا که دید ا.ت چقدر کیوت خوابیده و رفت از پشت بغلش کرد
ویو ا.ت
کامل خواب نبودم که حس کردم یکی بغلم کرده از بوش فهمیدم جیمینه
جیمین:میدونم بیداری
ا.ت....(سکوت )
جیمین:بیب من که میدونم بیداری نقش بازی نکن برام (خنده ریز)
ا.ت:هوفف باش مچمو گرفتی چیزی شده
جیمین:به من که نه ولی تو انگار میخواستی چیزی بگی ولی بغضت گرفت و اومدی بالا چی میخواستی بگی ؟
ا.ت:جیمین
جیمین:جونم
ا.ت نشست
ا.ت:من طلاق میخوام
یهو جیمین به سرعت برق پاشد از جاش
جیمین:یعنی چی؟
ا.ت: تو نباید به خاطر من حسرت پدر بودن رو بکشی تو بچه رو دوست داری ولی من نمیتونم بچه به دنیا بیارم نمیخوام تو آتیش من بسوزی پس طلاق میخوام میتونی یکی بهتر رو پیدا کنی
جیمین:ا.ت ساکت شو من تورو بیشتر از بچه دوس دارم فهمیدی
ا.ت:اخع....
حرفش با بوسه کوتاه جیمین قطع شد
جیمین:چیزی درباره این موضوع نشنوم
ا.ت:ب..باش
جیمین:حالا هم به خاطر این حرفات تنبیهت میکنم
خندید و شروع به بوسیدن ا.ت کرد (اصمات نیس ناموسا شوهرشه دوس داره ببوسه تازه مارک هم نذاشت)
۸.۰k
۱۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.