Part : ۳۸
Part : ۳۸ 《بال های سیاه》
ولی ترسش مانع میشد..اما حالا نباید عقب میکشید:
+ د..درسته..که..به ما گفتن..از شیاطین دور باشیم چون اونا به ما آسیب میزنن... اما..تو منو نجات دادی..شیاطین هزاران نفر رو میکشن و براشون مهم نیست..اما تو ثابت کردی شیاطین خوب هم وجود دارن..که به مرگ و زندگیه یه فرشته اهمیت میدن..پس..نه..ازت نمی ترسم!
شیطان پسر با این حرفای دختر دختر کمی آروم شده بود و دختر نفس حبس شده اش رو نامحسوس بیرون داد و بدون اینکه متوجه باشه به حالت فرشته گونش تبدیل شد و چشماش تماما بنفش شد:
+برام مهم نیست بقیه در مورد شیطان ها چی میگن! اما تو شیطان خوبی هستی..اونقدر خوب که فکر کنم یه فرشته تویه قلبت داری!
شیطان با این حرف دختر نگاهشو به چشمای بنفش دختر داد و به آرومی نزدیک اومد:
_نه..اشتباه میکنی انجل(فرشته)..من هیچ فرشته ای تویه قلبم ندارم..اما امروز یه فرشته چشممو گرفته و میخوام به دستش بیارم...
حالا روبه روی دختر ایستاده بود و در حالی که فاصله ی قدی زیباشون رو به خاطر می سپرد دستش رو دور کمر دختر پیچید و به خودش چسبوند و سر دختر رو بالا آورد:
+فرشته ی قلبم میشی انجل؟؟
ولی ترسش مانع میشد..اما حالا نباید عقب میکشید:
+ د..درسته..که..به ما گفتن..از شیاطین دور باشیم چون اونا به ما آسیب میزنن... اما..تو منو نجات دادی..شیاطین هزاران نفر رو میکشن و براشون مهم نیست..اما تو ثابت کردی شیاطین خوب هم وجود دارن..که به مرگ و زندگیه یه فرشته اهمیت میدن..پس..نه..ازت نمی ترسم!
شیطان پسر با این حرفای دختر دختر کمی آروم شده بود و دختر نفس حبس شده اش رو نامحسوس بیرون داد و بدون اینکه متوجه باشه به حالت فرشته گونش تبدیل شد و چشماش تماما بنفش شد:
+برام مهم نیست بقیه در مورد شیطان ها چی میگن! اما تو شیطان خوبی هستی..اونقدر خوب که فکر کنم یه فرشته تویه قلبت داری!
شیطان با این حرف دختر نگاهشو به چشمای بنفش دختر داد و به آرومی نزدیک اومد:
_نه..اشتباه میکنی انجل(فرشته)..من هیچ فرشته ای تویه قلبم ندارم..اما امروز یه فرشته چشممو گرفته و میخوام به دستش بیارم...
حالا روبه روی دختر ایستاده بود و در حالی که فاصله ی قدی زیباشون رو به خاطر می سپرد دستش رو دور کمر دختر پیچید و به خودش چسبوند و سر دختر رو بالا آورد:
+فرشته ی قلبم میشی انجل؟؟
۳.۹k
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.