➖⃟♥️•• 𝒓𝒊𝒈𝒉𝒕 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 𝒑²⁴
متوجه رفتن میا شدم
رفتیم تو مجلس و نشستیم جونگ کوک تمام حواسش بهم بود که حالم بد نشه یهو یه آهنگ پخش شد و همه در حال رقص بودن جونگ کوک بلندم کرد در حال رقص بودیم که یهو سرم گیج میرفت دنیا دور سرم میچرخید زیر پاهام خالی میشد پشت کمر جونگ کوک رو گرفتم که نیوفتم حالت تهوع داشتم
_خوبی!
صداش توی مخم انعکاس داشت افتادم پایین و یهو نفهمیدم چیشد....
بلند شدم تو یه اتاق جدید بودم برام نا آشنا بود یهو جونگ کوک وارد شد
_بیدار شدی!
اومد و کنارم نشست یه کاسه سوپ دستش بود اومد و یه قاشق وسط لبام گذاشت بوش باعث میشد عوقم بگیره
_نمیخوام نمیخوام
_بخورش
_نمیتونم ببرش اونور
_ای بابا
سوپ رو گذاشت رو میز
_نکنن ببرش بیرون
_باشه باشه
کاسه سوپ رو برد بیرون و اومد رو تخت کنارم نشست
_الان دکتر میرسه
_نمیخواست خب چرا حالا دکتر خبر کردی
_خب دوباره حالت بد میشه...
_نمیشه
بلند شدم تا بلند شدم دلم درد گرف دوباره نشستم رو تخت
_چیشد
_دلم درد میکنه
_الان دکتر میرسه بخواب
و رفت بیرون بعد چند دقیقه دکتر وارد شد
_عه تو دوباره چه مرگت شده
رفتیم تو مجلس و نشستیم جونگ کوک تمام حواسش بهم بود که حالم بد نشه یهو یه آهنگ پخش شد و همه در حال رقص بودن جونگ کوک بلندم کرد در حال رقص بودیم که یهو سرم گیج میرفت دنیا دور سرم میچرخید زیر پاهام خالی میشد پشت کمر جونگ کوک رو گرفتم که نیوفتم حالت تهوع داشتم
_خوبی!
صداش توی مخم انعکاس داشت افتادم پایین و یهو نفهمیدم چیشد....
بلند شدم تو یه اتاق جدید بودم برام نا آشنا بود یهو جونگ کوک وارد شد
_بیدار شدی!
اومد و کنارم نشست یه کاسه سوپ دستش بود اومد و یه قاشق وسط لبام گذاشت بوش باعث میشد عوقم بگیره
_نمیخوام نمیخوام
_بخورش
_نمیتونم ببرش اونور
_ای بابا
سوپ رو گذاشت رو میز
_نکنن ببرش بیرون
_باشه باشه
کاسه سوپ رو برد بیرون و اومد رو تخت کنارم نشست
_الان دکتر میرسه
_نمیخواست خب چرا حالا دکتر خبر کردی
_خب دوباره حالت بد میشه...
_نمیشه
بلند شدم تا بلند شدم دلم درد گرف دوباره نشستم رو تخت
_چیشد
_دلم درد میکنه
_الان دکتر میرسه بخواب
و رفت بیرون بعد چند دقیقه دکتر وارد شد
_عه تو دوباره چه مرگت شده
۶۵.۳k
۰۵ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.