پارت اخر
ویو لونا
که تهیونگو دیدم وای جذاب بود با این لباسم جذاب تر شده بود اونم به من زل زده بود
بعد از ۳ مین به سمت ماشین رفتی م وحرکت کردیم ازش پرسیدم کجا میخوایم بریم گفت صبر کن برسیم میفهمی بیدار نیم ساعت رسیدیم به ساحل من باذ غ به تهیونگ نگاه کردنم که اونم متقابلا به من نگاه کرد ویه لبخند دختر کش زد و گفت پیاده شو هردو پیا ده شدیم وبه سمت درسا رفتیم داشتیم راه میرفتیم که تهیونگ جلو من زا نو زد وگفت
ته: لونا میدونم خیلی اذیتت یتت کردم منو ببخش ولی من خیلی دوست دارن از همون بار اولی که توی کافه کار میکردی عاشقت شدم و برا یکمین سرتو با پدرت قمار کردم ... حاضری با کسی که بدون تو نمیتونه نفس بکشه ازدواج کنی.
لونا : تهی..ونگ.. هق ...هق ... معلومه . منم دوست دارم آره
باورم نمیشه اونم منو دوست داره گریم گرفت کی تهیونگ انگشترو کرد توی دستم و اشکامو پاک کرد ولبامو خیلی ملایم میبوسند منم با ومال میل همراهی میکردم
ویو نویسنده
اونا بهد از یه هفته ازدواج کردن وبعد از ۲ سال صاحب یه فرزند پسر به اسم کانسو شدن و تهیونگم از شغل مافیایی استفا داد ویه شرکت معروف راه انداخت واون سه نفر به خوبی وخوشی کنار هم زندگی کردن
پایان
ساری اگه بد شد شرطا نرسیده بود ولی چ ن پارته آخر بود گذاشتم
منتظر فیک جدید با شید توکامنتا بگید فیک جدید راجب به کی باشه ( میتونید از هر گروهی بگید) وچه ژانری داشته باشه
بای
که تهیونگو دیدم وای جذاب بود با این لباسم جذاب تر شده بود اونم به من زل زده بود
بعد از ۳ مین به سمت ماشین رفتی م وحرکت کردیم ازش پرسیدم کجا میخوایم بریم گفت صبر کن برسیم میفهمی بیدار نیم ساعت رسیدیم به ساحل من باذ غ به تهیونگ نگاه کردنم که اونم متقابلا به من نگاه کرد ویه لبخند دختر کش زد و گفت پیاده شو هردو پیا ده شدیم وبه سمت درسا رفتیم داشتیم راه میرفتیم که تهیونگ جلو من زا نو زد وگفت
ته: لونا میدونم خیلی اذیتت یتت کردم منو ببخش ولی من خیلی دوست دارن از همون بار اولی که توی کافه کار میکردی عاشقت شدم و برا یکمین سرتو با پدرت قمار کردم ... حاضری با کسی که بدون تو نمیتونه نفس بکشه ازدواج کنی.
لونا : تهی..ونگ.. هق ...هق ... معلومه . منم دوست دارم آره
باورم نمیشه اونم منو دوست داره گریم گرفت کی تهیونگ انگشترو کرد توی دستم و اشکامو پاک کرد ولبامو خیلی ملایم میبوسند منم با ومال میل همراهی میکردم
ویو نویسنده
اونا بهد از یه هفته ازدواج کردن وبعد از ۲ سال صاحب یه فرزند پسر به اسم کانسو شدن و تهیونگم از شغل مافیایی استفا داد ویه شرکت معروف راه انداخت واون سه نفر به خوبی وخوشی کنار هم زندگی کردن
پایان
ساری اگه بد شد شرطا نرسیده بود ولی چ ن پارته آخر بود گذاشتم
منتظر فیک جدید با شید توکامنتا بگید فیک جدید راجب به کی باشه ( میتونید از هر گروهی بگید) وچه ژانری داشته باشه
بای
۸.۶k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.