~~~مافیاهای نیمه شب~~
Part:18
#ا.ت
رسیدم خونه و با استرس و ترس مادر و پدرمو صدا میزدم تا اینکه...
با دیدن صحنه رو به روم دلم از بالا هری ریخت پایین حضم این صحنه برام خیلی سخت بود!
خونه ریخته و پاش بود و خبری از والدینم نبود!
با پاهای سست جلو رفتم رو میز تلفن یه کاغذ بود و روش شماره ای نوشته شده بود.
یه نفس عمیق کشیدم ، مغزم کار نمیکرد.
دلو زدم به دریا و برای فهمیدن اینکه چه بلایی سرشون اومده با اون شماره ناشناس تماس گرفتم
صدای پوزخندی رو از پشت تلفن شنیدم
با لکنت شروع به حرف زدن کردم
+تو...ک..کی..هستی؟.
_به موقه تماس گرفتی کوچولو.
لعنتی به خونسردیش فرستادم ، لعنتی چی میخواست؟
+ب.ببن منکه چیزی... به کسی نگفتم..پ..پس این..این کار ها چیه؟.
_مگه از اولشم قراربود به کسی چیزی بگی خانوم کوچولو؟.
+نهه...معلومه که نه.
_بهت نگفتم اگه فرار کنی سزاشم میبینی؟.
+لطفا کاری باهاشون نداشته باش.
دیگه به گریه افتاده بودم ، اگه بلایی سرم میومد برام مهم نبود اولویتم فقط خانوادم بود.
لعنت به من که دست کم گرفتمش.
_بیا جایی ک چی پی اسشو برات میفرستم
بعدش صدای بوق...!
صداش جدی و بم بود. لعنتی حتی تو این وضیتم بقیه رو آنالیز میکنم.
با صدلی پیامک گوشیم فورا از جیبم درآوردمش.
#ا.ت
رسیدم خونه و با استرس و ترس مادر و پدرمو صدا میزدم تا اینکه...
با دیدن صحنه رو به روم دلم از بالا هری ریخت پایین حضم این صحنه برام خیلی سخت بود!
خونه ریخته و پاش بود و خبری از والدینم نبود!
با پاهای سست جلو رفتم رو میز تلفن یه کاغذ بود و روش شماره ای نوشته شده بود.
یه نفس عمیق کشیدم ، مغزم کار نمیکرد.
دلو زدم به دریا و برای فهمیدن اینکه چه بلایی سرشون اومده با اون شماره ناشناس تماس گرفتم
صدای پوزخندی رو از پشت تلفن شنیدم
با لکنت شروع به حرف زدن کردم
+تو...ک..کی..هستی؟.
_به موقه تماس گرفتی کوچولو.
لعنتی به خونسردیش فرستادم ، لعنتی چی میخواست؟
+ب.ببن منکه چیزی... به کسی نگفتم..پ..پس این..این کار ها چیه؟.
_مگه از اولشم قراربود به کسی چیزی بگی خانوم کوچولو؟.
+نهه...معلومه که نه.
_بهت نگفتم اگه فرار کنی سزاشم میبینی؟.
+لطفا کاری باهاشون نداشته باش.
دیگه به گریه افتاده بودم ، اگه بلایی سرم میومد برام مهم نبود اولویتم فقط خانوادم بود.
لعنت به من که دست کم گرفتمش.
_بیا جایی ک چی پی اسشو برات میفرستم
بعدش صدای بوق...!
صداش جدی و بم بود. لعنتی حتی تو این وضیتم بقیه رو آنالیز میکنم.
با صدلی پیامک گوشیم فورا از جیبم درآوردمش.
۳.۱k
۰۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.