Part 36
Part 36
ادمین: حالا که تا اینجا اومدیم یه فلش بک بکنیم یه سال پیش وقتی یونگی منتظر جواب لیندا بود
فلش بک یک سال پیش:
یونگی ویو:
امروز میخواستم جواب لیندا رو
بشنوم که میخواد بامن باشه یه نه آماده شدم و از خونه زدم بیرون سوار ماشینم شدم و رفتم به همون مرکز خریدی که لیندا اونجا دیدم یا بهتر بگم مزون مامان لیندا بعد از مدتی رانندگی رسیدم به یه گل فروشی یه دسته گل بزرگ و یه باکس پر از شکلات گرفتم و گذاشتم صندوق عقب ماشین و دوباره حرکت کردم و رسیدم به مرکز خرید وارد مرکز خرید شدم و دنبال مزون مامان لیندا میگشتم که بلاخره پیداش کردم وقت تلف نکردم و رفتم داخل که یکی از پرسنل اونجا جلوم رو گرفت
پرسنل:چجوری میتونم کمکتون کنم؟
یونگی: با خانم لیندا قرار داشتم
پرسنل:اوه بله خوش اومدین آقای مین
و منو به یه اتاقی راهنمایی کردم
پرسنل:بفرمایید
یونگی:خیلی ممنونم
وارد اتاق شدم دیدم لیندا با ابهت تمام روی یه مبل یه نفره نشسته و داره به من نگاه میکنه
لیندا:خوش اومدین آقای مین یونگی لطفا بشینید
رفتم و روی مبلی که روبروش بود نشستم
یونگی:خب نظرتون؟
لیندا:نظر خاصی ندارم
یونگی:اوه خوبه اجازه هست باهاتون بیرون صحبت کنم؟
لیندا:اوه حتما
لیندا رو بردم بیرون کناره ماشینم دره صندوق عقب رو باز کردم وقتی نگاهش کردم میتونستم ذوق رو داخل چشماش ببینم
یونگی: الان نظرت چیه؟ عوض شد؟
لیندا:نه من با این چیزا گول نمیخورم آقای...
قبل از اینکه حرفشو بزنه لبامو گذاشتم روی لبای صورتی و نرمش و بعد ازش جدا شدم
یونگی:حالا چی؟
که پرید بغلم
لیندا:نظرم مثبته همون اولش هم مثبت بود فقط منتظر این لحظه بودم
که دوباره لبامو گذاشتم روی لباش و مک های ریزی میزدم و اون هم متقابل همین کارو میکردم که....
ادامه دارد
شرط:
نداریم❤️ ادامشو امشب میزارم
شما الان فکر میکنید که چرا من توی پارت 35 اینارو ننوشتم والا خودمم نمیدونم😐😂
ادمین: حالا که تا اینجا اومدیم یه فلش بک بکنیم یه سال پیش وقتی یونگی منتظر جواب لیندا بود
فلش بک یک سال پیش:
یونگی ویو:
امروز میخواستم جواب لیندا رو
بشنوم که میخواد بامن باشه یه نه آماده شدم و از خونه زدم بیرون سوار ماشینم شدم و رفتم به همون مرکز خریدی که لیندا اونجا دیدم یا بهتر بگم مزون مامان لیندا بعد از مدتی رانندگی رسیدم به یه گل فروشی یه دسته گل بزرگ و یه باکس پر از شکلات گرفتم و گذاشتم صندوق عقب ماشین و دوباره حرکت کردم و رسیدم به مرکز خرید وارد مرکز خرید شدم و دنبال مزون مامان لیندا میگشتم که بلاخره پیداش کردم وقت تلف نکردم و رفتم داخل که یکی از پرسنل اونجا جلوم رو گرفت
پرسنل:چجوری میتونم کمکتون کنم؟
یونگی: با خانم لیندا قرار داشتم
پرسنل:اوه بله خوش اومدین آقای مین
و منو به یه اتاقی راهنمایی کردم
پرسنل:بفرمایید
یونگی:خیلی ممنونم
وارد اتاق شدم دیدم لیندا با ابهت تمام روی یه مبل یه نفره نشسته و داره به من نگاه میکنه
لیندا:خوش اومدین آقای مین یونگی لطفا بشینید
رفتم و روی مبلی که روبروش بود نشستم
یونگی:خب نظرتون؟
لیندا:نظر خاصی ندارم
یونگی:اوه خوبه اجازه هست باهاتون بیرون صحبت کنم؟
لیندا:اوه حتما
لیندا رو بردم بیرون کناره ماشینم دره صندوق عقب رو باز کردم وقتی نگاهش کردم میتونستم ذوق رو داخل چشماش ببینم
یونگی: الان نظرت چیه؟ عوض شد؟
لیندا:نه من با این چیزا گول نمیخورم آقای...
قبل از اینکه حرفشو بزنه لبامو گذاشتم روی لبای صورتی و نرمش و بعد ازش جدا شدم
یونگی:حالا چی؟
که پرید بغلم
لیندا:نظرم مثبته همون اولش هم مثبت بود فقط منتظر این لحظه بودم
که دوباره لبامو گذاشتم روی لباش و مک های ریزی میزدم و اون هم متقابل همین کارو میکردم که....
ادامه دارد
شرط:
نداریم❤️ ادامشو امشب میزارم
شما الان فکر میکنید که چرا من توی پارت 35 اینارو ننوشتم والا خودمم نمیدونم😐😂
۴.۳k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.