یه مینی پارت براتون میزارم
یه مینیپارت براتون میزارم
حوصلم سر رفتههههه
یونگی : خب ما اگه این H رو هایلی در نظر بگیریم این S هم شایلین پس این H اینجا چیکارس
ا.ت : نکنه اصلاً منظورش ما نباشیم پیام داده H.H.S ممکنه به صورتی رمزی خواسته بگه
یونگی : شاید ولی داره نگران کننده میشه از آخرین باری که لارا اومه اینجا این شماره همش داره یا پیام میده یا زنگ میزنه
ا.ت : دقیقاً منم از یه هفته پیش این پیاما داره برام میاد
یونگی : حتماً کار لاراعه میخواد مارو بترسونه
خب خانم مین ساعت داره به ۶:۳۰ نزدیک میشه تا برسی هم طول
میکشه
ا.ت : باشه من رفتم خدافظ ......
شایلیننننننن (داد)
شایلین : بله چیه چرا داد میزنی
ا.ت : بیا فرمو پر کردم خدافظ
شایلین : کجا میری
ا.ت : نیومده کارام شروع شده دارم میرم شرکت 《Colorful butterfly》
شایلین : اها باشه خدافظ ....
از زبان راوی اون روز تموم شد و قرار ملاقات ا.ت هم به خوبی پیش رفت هایلی هم تونست بهترین تصمیم رو برای هلدینگ بگیره خلاصه همچی داشت طبق میل یونگی پیش میرفت شب شد و همه یکی یکی رفتن خونه هاشون فقط هایلی ا.ت و یونگی تو شرکت بودن
یونگی : نمیخوایین برین خونه ؟
هایلی : صبر کن اینجا اشتباه شده
یونگی : هوفف یالا دیگه کاراتون رو تموم کنین میخوام برم خونه خوابم میاد
ا.ت : راست میگه هایلی منم خوابم میاد
هایلی : اینجا هم اشتباه شده
ا.ت : هایلیییی
هایلی : ها چیه
ا.ت : جان من بیا بریم انقدر وسواسی نباش اصلاً هم اشتباه نداره
بهترین تصمیم رو واسه شرکت گرفتی
هایلی : عهههه چقدر غر میزنی باشه بریم
ها راستی یونگی این متن رو واسه شرکت نمیدونم چیچی همین ا.ت رفت پیششون نمیفرستی ها هنوز کار داره
یونگی : من الان خوابم میاد هیچی نمیفهمم فردا بگو
ا.ت : خب ما بریم دیگه خدافظ هایلی
هایلی : خدافظ
یونگی : به سلامت
ویو یونگی
ا.ت و هایلی هم رفتن و الان هیچ کس تو شرکت نیست ولی یکی هست که یونگی وقتی مطمئن شد بچه ها رفتن صداش زد
یونگی : بیا بیرون ( سرد )
لارا : .........
حوصلم سر رفتههههه
یونگی : خب ما اگه این H رو هایلی در نظر بگیریم این S هم شایلین پس این H اینجا چیکارس
ا.ت : نکنه اصلاً منظورش ما نباشیم پیام داده H.H.S ممکنه به صورتی رمزی خواسته بگه
یونگی : شاید ولی داره نگران کننده میشه از آخرین باری که لارا اومه اینجا این شماره همش داره یا پیام میده یا زنگ میزنه
ا.ت : دقیقاً منم از یه هفته پیش این پیاما داره برام میاد
یونگی : حتماً کار لاراعه میخواد مارو بترسونه
خب خانم مین ساعت داره به ۶:۳۰ نزدیک میشه تا برسی هم طول
میکشه
ا.ت : باشه من رفتم خدافظ ......
شایلیننننننن (داد)
شایلین : بله چیه چرا داد میزنی
ا.ت : بیا فرمو پر کردم خدافظ
شایلین : کجا میری
ا.ت : نیومده کارام شروع شده دارم میرم شرکت 《Colorful butterfly》
شایلین : اها باشه خدافظ ....
از زبان راوی اون روز تموم شد و قرار ملاقات ا.ت هم به خوبی پیش رفت هایلی هم تونست بهترین تصمیم رو برای هلدینگ بگیره خلاصه همچی داشت طبق میل یونگی پیش میرفت شب شد و همه یکی یکی رفتن خونه هاشون فقط هایلی ا.ت و یونگی تو شرکت بودن
یونگی : نمیخوایین برین خونه ؟
هایلی : صبر کن اینجا اشتباه شده
یونگی : هوفف یالا دیگه کاراتون رو تموم کنین میخوام برم خونه خوابم میاد
ا.ت : راست میگه هایلی منم خوابم میاد
هایلی : اینجا هم اشتباه شده
ا.ت : هایلیییی
هایلی : ها چیه
ا.ت : جان من بیا بریم انقدر وسواسی نباش اصلاً هم اشتباه نداره
بهترین تصمیم رو واسه شرکت گرفتی
هایلی : عهههه چقدر غر میزنی باشه بریم
ها راستی یونگی این متن رو واسه شرکت نمیدونم چیچی همین ا.ت رفت پیششون نمیفرستی ها هنوز کار داره
یونگی : من الان خوابم میاد هیچی نمیفهمم فردا بگو
ا.ت : خب ما بریم دیگه خدافظ هایلی
هایلی : خدافظ
یونگی : به سلامت
ویو یونگی
ا.ت و هایلی هم رفتن و الان هیچ کس تو شرکت نیست ولی یکی هست که یونگی وقتی مطمئن شد بچه ها رفتن صداش زد
یونگی : بیا بیرون ( سرد )
لارا : .........
۷۶
۱۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.