برادر من
برادر من پارت ۲
گفتم: تحریک شدی کوچولو
تهیونگ:بدبخت هرشب یه دختر زیر منه
ا/ت:پس دختر بازی و پسر خوبی نیستی
تهیونگ:مامانت هرچی درباره من گفته اشتباه من پسر خوبی نیستم هر شب پارتی میگریم و یه دختر باهام میخوابه
ا/ت:چقدر عوضی
تهیونگ:تو که نمیخوای مثل بقیه اون دخترا بکنمت
ا/ت: (خودمو بهش چسبوندم )جراتشو نداری
ویو تهیونگ*
تهیونگ :کمر لاغرشو گرفتم تو دستام و بیشتر اونو به خودم چسبوندم و گفتم:میخوای بهت نشون بدم بیبی گرل
ویو ا/ت*
یکم ترسیدم و بحثو عوض کردم و روی صندلی نشستم اونم اومد و روی نیز نشست ا/ت:خب نمیخوای ازم سوال بپرسی (کیوت)
تهیونگ: اسمتو میدونم ولی چند سالته؟
ا/ت: ۱۸ سالمه رنگ مورد علاقم صورتی
و عاشق نودلم خیلی گربه هارو دوست دارم و واسه مسافرت دوست دارم برم دریا سوال دیگه؟
تهیونگ: هیچی . لباستو عوض کن قراره بریم بیرون شام
ا/ت:اوکی ددی(کیوت و سکسی)
تهیونگ : هی باهام بازی نکن فهمیدی یا باید یک کار دیگه کنم تا بفهمی
تهیونگ رفت و لباسمو عوض کردم یه لباس باز پوشیدم تا حرس تهیونگ در بیاد یه آرایش ملایم کردم و رفتم پایین مامانم و سان با یه ماشین رفتن و منو تهیونگ هم با یه ماشین دیگه تهیونگ خیلی تند میرفت و یکم ترسیدم یهو دیدم سیگار درآورد
ا/ت: اونجور که مامانم میگه پسر خوبی نیستی ها
تهیونگ:مگه ازت نظر خواستم که حرف میزنی
یکم ناراحت شدم دیگه رسیدیم رفتیم نشستیم روی یه میز تهیونگ کنار من بود و باعث میشد که معذب بشم گارسون اومد و سفارشها رو گرفت و رفت درحال صحبت بودیم که یهو دست تهیونگ رو روی پام حس کردم
سعی کردم پامو ببرم اونور تر و سفت کرد دستشو دیگه تلاش نکردم همین جوری داشت رون پامو لمس میکرد و هی میرفت بالاتر تا دستشو برد زیر لباسم که سریع بلند شدم گفتم باید برم سرویس بهداشتی
تهیونگ: میخوای باهات بیام
ا/ت:نه ممنون
رفتم داخل دست شویی و دستمو شستم که یکی اومد داخل فکر کردم تهیونگه ولی نبود
مرده: چطوری خوشگله
ا/ت:آقا لطفا برید بیرون اینجا دستشویی زنونه هست
مرده اومد نزدیکم خواستم از جدا بشم که تهیونگ شروع به زدن اون مرده کرد خیلی ترسیده بود و دست و پاهام میلرزید تهیونگ اومد کنارم و گفت هیچی نیست بغلم کرد و رفتیم سر میز شام
ویوتهیونگ*
خواستم برم ببینم ا/ت داره چیکار میکنه که دیدم به مرده نزدیک ا/ت شده خیلی عصبانی شدم تا جون داشتم اون مردتیکه رو زدم به خودم اومدم دیدم ا/ت ترسیدم بغلش کردم و دلداریش دادم و رفتیم سر میز شام
شام خوردیم و تموم شد راه افتادیم به سمت خونه هرکی رفت بع سمت اتاق خودش منم رفتم تو اتاقم
ویو ا/ت*
رسیدیم خونه رفتیم داخل اتاقامون لباسمو عوض کردم یه تیشرت و شلوارک پوشیدم خوابم نمیبرد تو گوشیم فیلم میدیدم چشم به ساعت
گفتم: تحریک شدی کوچولو
تهیونگ:بدبخت هرشب یه دختر زیر منه
ا/ت:پس دختر بازی و پسر خوبی نیستی
تهیونگ:مامانت هرچی درباره من گفته اشتباه من پسر خوبی نیستم هر شب پارتی میگریم و یه دختر باهام میخوابه
ا/ت:چقدر عوضی
تهیونگ:تو که نمیخوای مثل بقیه اون دخترا بکنمت
ا/ت: (خودمو بهش چسبوندم )جراتشو نداری
ویو تهیونگ*
تهیونگ :کمر لاغرشو گرفتم تو دستام و بیشتر اونو به خودم چسبوندم و گفتم:میخوای بهت نشون بدم بیبی گرل
ویو ا/ت*
یکم ترسیدم و بحثو عوض کردم و روی صندلی نشستم اونم اومد و روی نیز نشست ا/ت:خب نمیخوای ازم سوال بپرسی (کیوت)
تهیونگ: اسمتو میدونم ولی چند سالته؟
ا/ت: ۱۸ سالمه رنگ مورد علاقم صورتی
و عاشق نودلم خیلی گربه هارو دوست دارم و واسه مسافرت دوست دارم برم دریا سوال دیگه؟
تهیونگ: هیچی . لباستو عوض کن قراره بریم بیرون شام
ا/ت:اوکی ددی(کیوت و سکسی)
تهیونگ : هی باهام بازی نکن فهمیدی یا باید یک کار دیگه کنم تا بفهمی
تهیونگ رفت و لباسمو عوض کردم یه لباس باز پوشیدم تا حرس تهیونگ در بیاد یه آرایش ملایم کردم و رفتم پایین مامانم و سان با یه ماشین رفتن و منو تهیونگ هم با یه ماشین دیگه تهیونگ خیلی تند میرفت و یکم ترسیدم یهو دیدم سیگار درآورد
ا/ت: اونجور که مامانم میگه پسر خوبی نیستی ها
تهیونگ:مگه ازت نظر خواستم که حرف میزنی
یکم ناراحت شدم دیگه رسیدیم رفتیم نشستیم روی یه میز تهیونگ کنار من بود و باعث میشد که معذب بشم گارسون اومد و سفارشها رو گرفت و رفت درحال صحبت بودیم که یهو دست تهیونگ رو روی پام حس کردم
سعی کردم پامو ببرم اونور تر و سفت کرد دستشو دیگه تلاش نکردم همین جوری داشت رون پامو لمس میکرد و هی میرفت بالاتر تا دستشو برد زیر لباسم که سریع بلند شدم گفتم باید برم سرویس بهداشتی
تهیونگ: میخوای باهات بیام
ا/ت:نه ممنون
رفتم داخل دست شویی و دستمو شستم که یکی اومد داخل فکر کردم تهیونگه ولی نبود
مرده: چطوری خوشگله
ا/ت:آقا لطفا برید بیرون اینجا دستشویی زنونه هست
مرده اومد نزدیکم خواستم از جدا بشم که تهیونگ شروع به زدن اون مرده کرد خیلی ترسیده بود و دست و پاهام میلرزید تهیونگ اومد کنارم و گفت هیچی نیست بغلم کرد و رفتیم سر میز شام
ویوتهیونگ*
خواستم برم ببینم ا/ت داره چیکار میکنه که دیدم به مرده نزدیک ا/ت شده خیلی عصبانی شدم تا جون داشتم اون مردتیکه رو زدم به خودم اومدم دیدم ا/ت ترسیدم بغلش کردم و دلداریش دادم و رفتیم سر میز شام
شام خوردیم و تموم شد راه افتادیم به سمت خونه هرکی رفت بع سمت اتاق خودش منم رفتم تو اتاقم
ویو ا/ت*
رسیدیم خونه رفتیم داخل اتاقامون لباسمو عوض کردم یه تیشرت و شلوارک پوشیدم خوابم نمیبرد تو گوشیم فیلم میدیدم چشم به ساعت
۱۳.۶k
۲۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.