فیک جونگ کوک گیتارِ عشق پارت 5

بعد از نیم ساعت کوک جلوی ویلایی وایساد ا.ت رو باز کرد و بغ*لش کردو به سمت ویلا برد اما ا.ت همینجوری دست و پا میزد و جیغ و داد میکرد

کوک:هر چی جیغ میخوای بزن کسی صداتو نمیشنوه

تازه من کاری ک باهات ندارم:)

ا.ت:عا خب اگه کاری نداری ولم کن میخوام برم

کوک:باش

گذاشتمش زمین و همونجا منتظر موندم

همونجا وایستاد نیم ساعت بعد که شد گفت

ا.ت:اههه چرا یه ماشینم از اینجا رد نمیشههههه

کوک:آخه کی میاد اینجا

ا.ت:خب پس ت اینجا چرا ویلا داری هوم؟

کوک:ب ت چ

ا.ت:هیییی(عصباني)

کوک:هوم؟

ا.ت:هیچی!

اوف اصن خدت منو برسون! منو آوردی حالا هم خدت ببر

کوک:(ساکت و خیره ب ا.ت)

ا.ت:هوففففف باتواماااا

*کوک ا.ت رو بغ*ل کرد و به سمت ویلاش برد

ا.ت:هی هی ولم کنننننننن

کوک:(ساکت)
(حوصله نوشتن اسم ندرم از این به بعد ا.ت_ کوکی+)

_ولمم کننننننننننننننننننن

منو انداخت ردکاناپه و خدش روم خیمه زد که از شانس خیلی خیلی خیلی خوبم گوشیش ب صدا در اومدو کوک بدون اینکه چشم ازم برداره جواب داد

+هوم؟

%؛......

+ باشه الان اومدم فقط داشته باشتش

اینو گفت و رفت تو یه اتاق و وقتی اومد بیرون یه لباس سیاه شیک پوشید

+ببین من میرم و باز برمیگردم فکر فرار به سرت نزنه چون برات بد میشه

و بعد رفت

هه حتی فکرشم نکن من از همین الان تو فکرشم!
........