می روم..
می روم..
آرام و آهسته..
ک هیچکس باخبر از رفتنم نشود
و هیچ کاسه ی آبی
از پس قدم هایم ب زمین نریزد..
می روم..
نمیدانم ب کجا؟
می روم تا طعم بودن در جای دیگر بچشم
شاید هم از پی یک گمشده..
یک دوست
یک جامانده از قبرستان خاطراتی مرده،بروم..
می روم
و می روم
و از هر رهگذری ک ببینم
سراغ
مامن گل سرخ را میگیرم
و اگر اورا بیابم
و اگر او را ببینم
از او خواهم خواست:
از پس آن پرده ک تو از اسرارش میدانی
و من نمیدانم
تو انتهایش رامیبینی و من نمیبینم
معجزه ای بیاور
وراه پیوسته ی امیدهای نامتناهی را
ب من نشان بده
تا خانه ی گمشده ام
خانه ی دوست را بیابم..
آرام و آهسته..
ک هیچکس باخبر از رفتنم نشود
و هیچ کاسه ی آبی
از پس قدم هایم ب زمین نریزد..
می روم..
نمیدانم ب کجا؟
می روم تا طعم بودن در جای دیگر بچشم
شاید هم از پی یک گمشده..
یک دوست
یک جامانده از قبرستان خاطراتی مرده،بروم..
می روم
و می روم
و از هر رهگذری ک ببینم
سراغ
مامن گل سرخ را میگیرم
و اگر اورا بیابم
و اگر او را ببینم
از او خواهم خواست:
از پس آن پرده ک تو از اسرارش میدانی
و من نمیدانم
تو انتهایش رامیبینی و من نمیبینم
معجزه ای بیاور
وراه پیوسته ی امیدهای نامتناهی را
ب من نشان بده
تا خانه ی گمشده ام
خانه ی دوست را بیابم..
۲.۰k
۰۵ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.