"𝗠𝗼𝗼𝗻 𝗹𝗶𝗴𝗵𝘁"
"𝗠𝗼𝗼𝗻 𝗹𝗶𝗴𝗵𝘁"
𝗣𝗧 2
جین:یه پسره تقریبا ۳۰ سالهس که ۱ سال پیش تو تصادف بیچاره از پاهاش فلج شده ، دنیال پرستارن مث اینکه پرستارا باهاش کنار نمیان میدونم برات سخته ولی..
+آدرسشو بفرس
جین:بزا حرفم تموم شه
+مرسی اوپا
تلفونو قطع کرد که با صدای پیامک ، گوشیشو باز کرد
Seokjini oppa": مراقب خودت باش
لبخندی به صفحه ی گوشی زد و خاموشش کرد
....
با ایستادن ماشین ، از ماشین پیاده شد
نگاهی به عمارت بزرگ روبه روش انداخت
واقعا صاحب همچین قصری یه مردِ ۳۰ ساله ی فلجه؟
آروم به سمتش قدم برداشت
حیاطش فرقی با بهشت نداشت
قبل از مرگ پدرش و تصرف اموالشون یه همچین خونه ای داشت ولی نه به این بزرگی
زنگ در رو زد
زنِ تقریبا میانسال ولی با چهره ی زیبایی درو باز کرد
م.ج:خانم سئو؟
+بله
م.ج:بفرمایین
از جلوی در کنار رفت که ا.ت وارد خونه بشه ا.ت هم با لبخندی که روی لباش داشت آروم وارد شد
سعی میکرد خودشو ندید پدید جلوه نده ولی نمیتونست به خونه نگاه نکنه .. لوسترِ کریستالی
پله هایی که یقینا سالها روشون کار شده کاشی هایی با طرح های برجسته و ...
نمیتونست نگاهشو بدزده که با صدای خانم جئون به خودش اومد
م.ج:سرپا بَده ، بفرمایین بشینین
سرشو بالا پایین کردو همراه با خانم جئون روی مبل های زیبا و مشکی رنگ سالن نشست
م.ج: من پرستارو برای پسرم میخوام که توی تصادفش با کامیون توانایی راه رفتنشو از دست داد خیلی برای درمانش تلاش کردیم ولی قبول نمیکنه درمان شه حتی با وجود حقوق بالایی که میدیم هیج کدون از پرستارامون تحمل نکردن
خیلی احساسی بود کم کم چشماش داشتن تَر میشدن که با صدای خانم جئون به خودش اومد
م.ج:خانم سئو؟
+هوم؟بله؟
م.ج:میتونین از پسش بربیاین؟
تند تند سرشو بالا پایین کرد:"آره میتونم
م.ج:پرستارایی که تا الان داشته مثل شما جوون و زیبا نبودن
م.ج:مشکلی ندارین
+البته که نه چه مشکلی اصن
خانم جئون بلند شد و روبه ا.ت ایستاد:"خب میخوای ببینیش؟
+البته
بلند شد و دنبال خانم جئون رفت ..
از پله ها بالا رفتن تا به اتاقی با درِ مشکی رسیدن
خانم جئون ایستاد و در زد
صدای بمی از پشت در اومد:"بله؟
خانم جئون در رو باز کرد:"پرستار جدید اومده پسرم..
_بگو بیاد تو..
برگشت بره که دوباره صدای جانگکوک رو شنید که شمرده شمرده گفت:" بار .... آخرت .... باشه .... میگی .... پسرم
تعظیمی کرد و به ا.ت گفت وارد اتاق شه
با دیدن پسرِ جذابی که رویه ویلچرش روبه پنجره ی سرتاسریِ اتاقِ تم مشکیش نشسته آروم سلام کرد
جانگکوک با دیدنش پوزخندِ صداداری زد:"اینه؟
_به سن قانونی رسیدی اومدی پرستار شی؟
_تو خودتم بزور سرپا نگه داشتی
طبق معمول زود فشاری میشد
+من تقریبا ۲۰ سالمه و درضمن به جثه کوچیکم نگاه نکن از پست برمیام
دوباره پوزخندی زد:"میبینیم...
#jungkook #bts
𝗣𝗧 2
جین:یه پسره تقریبا ۳۰ سالهس که ۱ سال پیش تو تصادف بیچاره از پاهاش فلج شده ، دنیال پرستارن مث اینکه پرستارا باهاش کنار نمیان میدونم برات سخته ولی..
+آدرسشو بفرس
جین:بزا حرفم تموم شه
+مرسی اوپا
تلفونو قطع کرد که با صدای پیامک ، گوشیشو باز کرد
Seokjini oppa": مراقب خودت باش
لبخندی به صفحه ی گوشی زد و خاموشش کرد
....
با ایستادن ماشین ، از ماشین پیاده شد
نگاهی به عمارت بزرگ روبه روش انداخت
واقعا صاحب همچین قصری یه مردِ ۳۰ ساله ی فلجه؟
آروم به سمتش قدم برداشت
حیاطش فرقی با بهشت نداشت
قبل از مرگ پدرش و تصرف اموالشون یه همچین خونه ای داشت ولی نه به این بزرگی
زنگ در رو زد
زنِ تقریبا میانسال ولی با چهره ی زیبایی درو باز کرد
م.ج:خانم سئو؟
+بله
م.ج:بفرمایین
از جلوی در کنار رفت که ا.ت وارد خونه بشه ا.ت هم با لبخندی که روی لباش داشت آروم وارد شد
سعی میکرد خودشو ندید پدید جلوه نده ولی نمیتونست به خونه نگاه نکنه .. لوسترِ کریستالی
پله هایی که یقینا سالها روشون کار شده کاشی هایی با طرح های برجسته و ...
نمیتونست نگاهشو بدزده که با صدای خانم جئون به خودش اومد
م.ج:سرپا بَده ، بفرمایین بشینین
سرشو بالا پایین کردو همراه با خانم جئون روی مبل های زیبا و مشکی رنگ سالن نشست
م.ج: من پرستارو برای پسرم میخوام که توی تصادفش با کامیون توانایی راه رفتنشو از دست داد خیلی برای درمانش تلاش کردیم ولی قبول نمیکنه درمان شه حتی با وجود حقوق بالایی که میدیم هیج کدون از پرستارامون تحمل نکردن
خیلی احساسی بود کم کم چشماش داشتن تَر میشدن که با صدای خانم جئون به خودش اومد
م.ج:خانم سئو؟
+هوم؟بله؟
م.ج:میتونین از پسش بربیاین؟
تند تند سرشو بالا پایین کرد:"آره میتونم
م.ج:پرستارایی که تا الان داشته مثل شما جوون و زیبا نبودن
م.ج:مشکلی ندارین
+البته که نه چه مشکلی اصن
خانم جئون بلند شد و روبه ا.ت ایستاد:"خب میخوای ببینیش؟
+البته
بلند شد و دنبال خانم جئون رفت ..
از پله ها بالا رفتن تا به اتاقی با درِ مشکی رسیدن
خانم جئون ایستاد و در زد
صدای بمی از پشت در اومد:"بله؟
خانم جئون در رو باز کرد:"پرستار جدید اومده پسرم..
_بگو بیاد تو..
برگشت بره که دوباره صدای جانگکوک رو شنید که شمرده شمرده گفت:" بار .... آخرت .... باشه .... میگی .... پسرم
تعظیمی کرد و به ا.ت گفت وارد اتاق شه
با دیدن پسرِ جذابی که رویه ویلچرش روبه پنجره ی سرتاسریِ اتاقِ تم مشکیش نشسته آروم سلام کرد
جانگکوک با دیدنش پوزخندِ صداداری زد:"اینه؟
_به سن قانونی رسیدی اومدی پرستار شی؟
_تو خودتم بزور سرپا نگه داشتی
طبق معمول زود فشاری میشد
+من تقریبا ۲۰ سالمه و درضمن به جثه کوچیکم نگاه نکن از پست برمیام
دوباره پوزخندی زد:"میبینیم...
#jungkook #bts
۱.۹k
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.