قمار؟! p11
ویو ا.ت
مهمونی تموم شده بود پاشدم رفتم اتاقم لباسامو در آوردم و یه لباس دیگه پوشیدم و رفتم رو تخت و شروع به پیام دادن به میا کردم
چتشون👇
ا.ت:سلام
میا: سلام ا.ت چخبرا
ا.ت:هیچ امشب دو نفر رو زدم و ناکار کردم
میا:خاک تو سرت میگم میای همو ببینیم؟
ا.ت:نمیدونم فردا بهت میگم فعلا برم تا کسی از گوشیم با خبر نشده
میا:اوکی دختر مراقب خودت باش احمق بازی درنیاری
ا.ت:باش اشک بای
میا:اشک خودتی ولی جدی بای
پایان چت
ویو ا.ت
حوصلم سر رفته بود که خوابم برد
صبح
ویو ا.ت
صبح پاشدم احساس کردم یچیز ریخت رفتم دستشویی و بله شده بودم(آخی پیچاره دخترا میدونن چیو میگم)
واییی نوار بهداشتی از کجا بیارم حالا خاک تو سرم شد دیدم یدونه تو کیفم دارم اونو برداشتم و کارای مربوط رو کردم و اومدم بیرون(چیع انتظار داری بگم چیکا کرد)
رفت پایین و پیش اجوما
ا.ت:ا..اجوما چیز ..داریم ..مسکن
اجوما:نه دیشب تموم شد چطور؟
ا.ت:هیچی دلم درد میکنه
اجوما: بیا صبحونت رو بخور تا من میز رو بچینم
ا.ت:باش ولی گشنم نیس
اجوما :نمیخوای که دوباره...
ا.ت:تو که بهش نمیگی؟(کیوت)
اجوما:باش ولی یکم بخور
ا.ت:قربون دستت اجوما
اجوما رفت میز رو بچینه که دیدم اون ۲ نفر هستن اونا خونه زندگی ندارن همش اینجا پلاسن از دیروز اینجان شبم خوابیدن بیکارن اینا به خدا
رفتم بیرون داشتم میرفتم تو اتاقم که کوک گفت
کوک:ا.ت برام یه قهوه بیار
جیمین:برا منم شیک
تهیونگ:برای من شیرتوت فرنگی
ا.ت:باش
رفتم آشپز خونه
ا.ت: مگه من کلفتشم که بهم دستور میده اون دوتا میمون خونه زندگی ندارن ؟عوضی الان شیر توت فرنگی از کو*نم دربیارم؟هوفففف خدا بگم چیکارتون نکنه ایشالله بپره گلوتون خفه بشید کوفتتون بشع
کوک:اگه فحش دادنت تموم شد برو کنار میوه بردارم
ویو ا.ت
با شنیدن صداش نفسم بند اومد
کوک:اعصاب نداری ها؟
ا.ت:(بدبخت از ترس رنگش پریده)
کوک: برو اونور احمق
ا.ت رفت کنار و کوک نیوش رو برداشت و رفت
مهمونی تموم شده بود پاشدم رفتم اتاقم لباسامو در آوردم و یه لباس دیگه پوشیدم و رفتم رو تخت و شروع به پیام دادن به میا کردم
چتشون👇
ا.ت:سلام
میا: سلام ا.ت چخبرا
ا.ت:هیچ امشب دو نفر رو زدم و ناکار کردم
میا:خاک تو سرت میگم میای همو ببینیم؟
ا.ت:نمیدونم فردا بهت میگم فعلا برم تا کسی از گوشیم با خبر نشده
میا:اوکی دختر مراقب خودت باش احمق بازی درنیاری
ا.ت:باش اشک بای
میا:اشک خودتی ولی جدی بای
پایان چت
ویو ا.ت
حوصلم سر رفته بود که خوابم برد
صبح
ویو ا.ت
صبح پاشدم احساس کردم یچیز ریخت رفتم دستشویی و بله شده بودم(آخی پیچاره دخترا میدونن چیو میگم)
واییی نوار بهداشتی از کجا بیارم حالا خاک تو سرم شد دیدم یدونه تو کیفم دارم اونو برداشتم و کارای مربوط رو کردم و اومدم بیرون(چیع انتظار داری بگم چیکا کرد)
رفت پایین و پیش اجوما
ا.ت:ا..اجوما چیز ..داریم ..مسکن
اجوما:نه دیشب تموم شد چطور؟
ا.ت:هیچی دلم درد میکنه
اجوما: بیا صبحونت رو بخور تا من میز رو بچینم
ا.ت:باش ولی گشنم نیس
اجوما :نمیخوای که دوباره...
ا.ت:تو که بهش نمیگی؟(کیوت)
اجوما:باش ولی یکم بخور
ا.ت:قربون دستت اجوما
اجوما رفت میز رو بچینه که دیدم اون ۲ نفر هستن اونا خونه زندگی ندارن همش اینجا پلاسن از دیروز اینجان شبم خوابیدن بیکارن اینا به خدا
رفتم بیرون داشتم میرفتم تو اتاقم که کوک گفت
کوک:ا.ت برام یه قهوه بیار
جیمین:برا منم شیک
تهیونگ:برای من شیرتوت فرنگی
ا.ت:باش
رفتم آشپز خونه
ا.ت: مگه من کلفتشم که بهم دستور میده اون دوتا میمون خونه زندگی ندارن ؟عوضی الان شیر توت فرنگی از کو*نم دربیارم؟هوفففف خدا بگم چیکارتون نکنه ایشالله بپره گلوتون خفه بشید کوفتتون بشع
کوک:اگه فحش دادنت تموم شد برو کنار میوه بردارم
ویو ا.ت
با شنیدن صداش نفسم بند اومد
کوک:اعصاب نداری ها؟
ا.ت:(بدبخت از ترس رنگش پریده)
کوک: برو اونور احمق
ا.ت رفت کنار و کوک نیوش رو برداشت و رفت
۱۱.۹k
۰۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.