MY KILLER P: 1۵
_نامجوننننن!!
_ببخشید کوک!!
_ خداا!!
با حرص تیشرت اب انگوری شده رو از بدنش فاصله داد
_ اشکال نداره.. من میرم دستشویی!
نگاه تیزی به نامجون انداخت و با دستپاچگی به سمت دستشویی حرکت کرد. نمیدونست چش شده بود.. اضطراب خاصی از اول صبح ته دلش بود. شاید بخاطر تهیونگ بود،مگه نه؟
در رو باز کرد و نگاهش رو از زمین به روشویی داد.
چشماش با دیدن فرد روبه روش تا اخرین سایز باز شد! از این بهتر نمیشههه! چرا باید با تهیونگ چش تو چشم بشه!!
انگار زندگی فقط میخواست بدبختش کنه. احتمالا شوگا هیونگ باهاش حرف زده دیگه!
سعی کرد مضطرب به نظر نرسه. همینکه تا الان نکشته بودش جای تعجب داشت. درحالی که سعی در پنهان کردن لرزش دستاش داشت، به سمت دستمال رفت و دستاشو خشک کرد. میتونست نگاه تیز تهیونگ رو روی خودش حس کنه. با دیدن تهیونگی که به سمت در خروجی میره نفس اسوده ای کشید اما اون ارامش کمتر از ده ثانیه بود. با تعجب به انگشتای کشیده تهیونگ که داشتن در رو قفل میکردن خیره موند.
_دا.. داری چی کار میکنی؟
نیشخند کثیفی روی صورت تهیونگ نقش گرفت
_از الان میترسی کوچولو؟
با هر قدم نزدیک شدن فرد رو به روش یک قدم به عقب برمیداشت
_تهیونگ، م.. من بابت گوشی متاسفم، من پول یه گوشی نو رو ندارم و.. و اگه کا..
با برخوردش به دیوار اه کوتاهی از لب هاش خارج شد. از طرفی سرمای دیوار و از طرف دیگه توسط بدن تهیونگ اسیر شده بود..
_چرا ترسیدی؟ من که کاری نکردم..؟
اخر خطه؟ قراره تا بمیره کتک بخوره؟ اون جئون جونگ کوک، چه گناهی کرده بودد؟!
با مظلومیت کامل به چشمای تهیونگ خیره شد. مهربونی چشماش..! حتی تهیونگ هم از زیباییش به وجد اومده بود.. چرا تو این شرایط باز هم صورت پرستیدنیش به چشم می اومدن!
اخمی از تفکرات چرتش روی صورتش تشکیل شد. با خشم به چشمای کوک خیره شد..
نههه!! اون نمیتونست دست برداره! اون دیگه اون تهیونگ ضعیف نبود! تهیونگ سابق..
با یاداوری خاطرات گذشته دستاش مشت شده بود.. چشماشو بست.
فریاد بلندی کشید و مشتش را توی صورت کوک فرود اورد...
_ببخشید کوک!!
_ خداا!!
با حرص تیشرت اب انگوری شده رو از بدنش فاصله داد
_ اشکال نداره.. من میرم دستشویی!
نگاه تیزی به نامجون انداخت و با دستپاچگی به سمت دستشویی حرکت کرد. نمیدونست چش شده بود.. اضطراب خاصی از اول صبح ته دلش بود. شاید بخاطر تهیونگ بود،مگه نه؟
در رو باز کرد و نگاهش رو از زمین به روشویی داد.
چشماش با دیدن فرد روبه روش تا اخرین سایز باز شد! از این بهتر نمیشههه! چرا باید با تهیونگ چش تو چشم بشه!!
انگار زندگی فقط میخواست بدبختش کنه. احتمالا شوگا هیونگ باهاش حرف زده دیگه!
سعی کرد مضطرب به نظر نرسه. همینکه تا الان نکشته بودش جای تعجب داشت. درحالی که سعی در پنهان کردن لرزش دستاش داشت، به سمت دستمال رفت و دستاشو خشک کرد. میتونست نگاه تیز تهیونگ رو روی خودش حس کنه. با دیدن تهیونگی که به سمت در خروجی میره نفس اسوده ای کشید اما اون ارامش کمتر از ده ثانیه بود. با تعجب به انگشتای کشیده تهیونگ که داشتن در رو قفل میکردن خیره موند.
_دا.. داری چی کار میکنی؟
نیشخند کثیفی روی صورت تهیونگ نقش گرفت
_از الان میترسی کوچولو؟
با هر قدم نزدیک شدن فرد رو به روش یک قدم به عقب برمیداشت
_تهیونگ، م.. من بابت گوشی متاسفم، من پول یه گوشی نو رو ندارم و.. و اگه کا..
با برخوردش به دیوار اه کوتاهی از لب هاش خارج شد. از طرفی سرمای دیوار و از طرف دیگه توسط بدن تهیونگ اسیر شده بود..
_چرا ترسیدی؟ من که کاری نکردم..؟
اخر خطه؟ قراره تا بمیره کتک بخوره؟ اون جئون جونگ کوک، چه گناهی کرده بودد؟!
با مظلومیت کامل به چشمای تهیونگ خیره شد. مهربونی چشماش..! حتی تهیونگ هم از زیباییش به وجد اومده بود.. چرا تو این شرایط باز هم صورت پرستیدنیش به چشم می اومدن!
اخمی از تفکرات چرتش روی صورتش تشکیل شد. با خشم به چشمای کوک خیره شد..
نههه!! اون نمیتونست دست برداره! اون دیگه اون تهیونگ ضعیف نبود! تهیونگ سابق..
با یاداوری خاطرات گذشته دستاش مشت شده بود.. چشماشو بست.
فریاد بلندی کشید و مشتش را توی صورت کوک فرود اورد...
۱۱.۸k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.