فیک『شیطان』
فیک『شیطان』
پارت ۲۰
در اتاق رو باز کردم دیدم کوک بیهوش رو تخته گریم گرفت
اخه چرا این کار رو کردی میزاشتی من تیر بخورم
لطفا بلند شو تو رو خدا
من من دو.......
_ اهه اهه (مثلا داره سرفه میکنه )
+ خوبی
_ اره چرا گریه کردی؟
+ بیشعور چرا نزاشتی من تیر بخورم؟ ( زد به شونش )
(من که پدر این رو در میارم به کوک من گفت بیشعور وایسا اون چاقو و دمپایی من کو )
_ بابا مثلا تیر خوردما
+ اه ببخشید
_ تو خوبی چیزیت نشد
+ الان این مهمه
_ اره برای من مهمه( نسبتا با داد )
+ اون وقت چرا ؟ تو تیر خوردی نه من
_ اها انگار اینو من نمیدونم نکنه به خاطر من....
راوی : ا.ت جلوی دهن کوک رو میگیره
+ نخیرم اصلا اینجوری نیس
_ خخ معلومه
+ اصلا برو بمیر (به کوک من میگی وایسا دیگه دمپایی و چاقو جواب نمیده اون بمب و ارپیجی من کوش )
_ باش
داشتم بلند میشدم که از الکی برم که دستم و گرفت
+ نرو 🥲
_ باش
...................
بخدا دیگه مخم نمیکشه 🔪
پارت ۲۰
در اتاق رو باز کردم دیدم کوک بیهوش رو تخته گریم گرفت
اخه چرا این کار رو کردی میزاشتی من تیر بخورم
لطفا بلند شو تو رو خدا
من من دو.......
_ اهه اهه (مثلا داره سرفه میکنه )
+ خوبی
_ اره چرا گریه کردی؟
+ بیشعور چرا نزاشتی من تیر بخورم؟ ( زد به شونش )
(من که پدر این رو در میارم به کوک من گفت بیشعور وایسا اون چاقو و دمپایی من کو )
_ بابا مثلا تیر خوردما
+ اه ببخشید
_ تو خوبی چیزیت نشد
+ الان این مهمه
_ اره برای من مهمه( نسبتا با داد )
+ اون وقت چرا ؟ تو تیر خوردی نه من
_ اها انگار اینو من نمیدونم نکنه به خاطر من....
راوی : ا.ت جلوی دهن کوک رو میگیره
+ نخیرم اصلا اینجوری نیس
_ خخ معلومه
+ اصلا برو بمیر (به کوک من میگی وایسا دیگه دمپایی و چاقو جواب نمیده اون بمب و ارپیجی من کوش )
_ باش
داشتم بلند میشدم که از الکی برم که دستم و گرفت
+ نرو 🥲
_ باش
...................
بخدا دیگه مخم نمیکشه 🔪
۱۸.۲k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.