mafia love♡پارت دوم
mafia love♡پارت دوم
راه افتادی بری خونه،تو راه خونه داشتی فکر میکردی چجوری به پدرت بگی که عصبانی نشه پس فکر کردی اگر غذای مورد علاقه شو بپزی شاید عصبانی نشه پس دویدی سمت خونه تا زودتر شروع کنی .
ساعت ۶بعد از ظهر
میزو چیدی که صدای در اومد،با خوشحالی رفتی درو باز کردی.پدرت با قیافه ناراحت واردشد.(علامت پدر ا.ت ÷)
+چیشده بابا
÷دخترم منو ببخش
اینو گفت و دو ادم گنده با لباسای مشکی وارد خونه شدن و تورو از پشت گرفتن
+بابا چیشده؟ اینا کین ؟ ولم کنین ولم کنیننن(با داد)
ولی پدرت چیشزی نمیگفت و فقط اشک میریخت یه دستمال اود جلو صورتت و دیگه هیچی نفهمیدی
راه افتادی بری خونه،تو راه خونه داشتی فکر میکردی چجوری به پدرت بگی که عصبانی نشه پس فکر کردی اگر غذای مورد علاقه شو بپزی شاید عصبانی نشه پس دویدی سمت خونه تا زودتر شروع کنی .
ساعت ۶بعد از ظهر
میزو چیدی که صدای در اومد،با خوشحالی رفتی درو باز کردی.پدرت با قیافه ناراحت واردشد.(علامت پدر ا.ت ÷)
+چیشده بابا
÷دخترم منو ببخش
اینو گفت و دو ادم گنده با لباسای مشکی وارد خونه شدن و تورو از پشت گرفتن
+بابا چیشده؟ اینا کین ؟ ولم کنین ولم کنیننن(با داد)
ولی پدرت چیشزی نمیگفت و فقط اشک میریخت یه دستمال اود جلو صورتت و دیگه هیچی نفهمیدی
۲.۶k
۰۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.