❗این زیر رو بخون❗

سلام
اومدیم با
پارت ۱ رمان دیوانگی

اتاق ۶۶۶

یوری : ساعت ۶ صبح و من هنوز نخوابیدم دارم با سیمونس (جن تو اتاق) حرف میزنم همیشه به حرفام گوش میده

دالیا : از خواب پریدم دالیا : یورییییییی

یوری : ها

دالیا : این موقع صبح تو هنوز نخوابیدی که هیچ منم بیدار کردی؟!

یوری : ب تو چه!؟

دالیا : دوباره داری با سیمونس حرف میزنی؟ اما من دارم یه روح میبینم

یوری : باز ب تو چه؟ فوضول

دالیا : یورییییییی میشه انقدر کصمغز نباشی؟

یوری : نه سوال بعد

دالیا : بسه اه بزار بخوابم ساعت چند شد؟

یوری : ۶:۵۴

دالیا : یا خداااااااااااااااا

دالیا خوابید و یوری هم کم کم خوابش برد

ساعت ۱۰:۳۶

دالیا : یوری یوری یوری بیدارشو

یوری : ها چته وحشی بزار بخوابم کصکش

دالیا : با ادب باش و انقدر کصشعر نگو

یوری : تو منو بیدار کردی بعد به من میگی

دالیا : کصخل تویی و کصکش منم؟

یوری : ب تو چه ؟؟

دالیا : اینارو وللش از کراشت (هیون کی) چ خبر؟

یوری : نمد

یوری : از کراش تو (یونگ سو) چ خبر؟

دالیا : نمد ولی میخوام برم پیشش

یوری : منم میخوام برم پیش هیون کی

دالیا : خب برو


خب تا پارت بعد خونتون جوش بیاد

شرط : ۴۰ فالو

از طرف هر دو ادمین
اصکی نرو فقط خودتو کوچیک میکنی
باااااااای