فیک جیمین: عاشقتم: پارت ۱۳
از زبان سانا:
بیدار شدم چشمام رو یواش یواش باز کردم دیدم یکی بالا سرم داره گریه میکنه نگاهش کردم دیدم جک بود سریع نگاهمو ازش گرفتم ولی فهمید که من بیدار شدم سریع خودشو جمع و جور کرد و برگشت پیشم هعی چیکار کنم نگاهش کنم یا نکنم بنظرم گناه داره نگاهش کردم دیدم پشیمون نشسته بهم نگاه میکنه
جک:خواهرم خوبی
س:اوهوم اره ولی بعد از این همه سال چرا برگشتی؟
جک:من مجبور بودم عزیزم ببخشید هق واقعا متاسفم هق(گریه)
س:خوب علتشو بگو
جک:من باید میرفتم چون الکس مجبورم کرد بریم و اون عوضی سرم گول زد وقتی رفتم اونجا کل پول هامو گرفت و فرار کرد من یه شرکت داشتم ولی هیچکس خبر نداشت رفتم اونجا کار هارو شروع کردم بعد یک عمارات گرفتم تو کره دوستام هم باهام اونجا با دوستام زندگی میکنم میخوایی تو هم وقتی مرخص شدی اونجا با من زندگی کنی؟
س:چطور تونست با برادرش اینجوری رفتار کنه دزد عوضییییییی هق باشه هق با تو میام و با تو زندگی میکنم داداشی هق (گریه)
جک:گریه نکن عزیزم
س:باشه
دو روز بعد :
داداش رفته بود کار هارو انجام بده که مرخص بشم بعد از آماده شدن رفتیم خونه داداشم واو چقدر بزرگ بود دست داداش رو گرفتم و رفتیم تو خیلی کنجکاو بودمکه ببینم دوستاش کیه وقتی اون صحنه رو دیدم خشکم زوده بود متوجه نشدم داداشداره صدام میکنه یهو به خودم اومدم داداشم رو نگاه کردم و بهش گفتم که..
س:داداش من نمیتونم اینجازندگی کنم چو..چون من و دوستام یه خونه ی دیگه داریم باید اونجا زندگی کنم دوستام خیلی ترسو اون
جک:تو هیچجا نمیری به دوستات هم بگو اونا هم اینجازنگی کنن باشه
س:آخه ولی من...
جک:آخه وولی نداره رو حرف من حرف نزن باشه
س:با...باشه
بعد داداشم اوتاقم رو نشون داد رفتم تو اتاقم باورم نمیشه که دوستاش عضای بی تی اس بودن واهایی نههه قبل از اینکه بیام پیش داداشم به دخترا زنگ زده بودم الان میان لباس هام رو هم گفتم بیارن اخههه اینم کاریههه از اول باید قبول نمیکردم اه صورتمو گذاشتم روی بالشت تا تونستم جیغ زدم یهو یه صدای شنیدم سه متر پریدم رو هوا واهایی اون اون جیمین بود که امده بود تو اتاقم ای تف بلند شدم و گفتم که....
[(<پایان پارت ۱۳ برای پارت های بیشتر حمایت فراموش نشه >)]
از این به بعد شرط هم داریم
۵ تا فالو
۱۰ لایک
بیدار شدم چشمام رو یواش یواش باز کردم دیدم یکی بالا سرم داره گریه میکنه نگاهش کردم دیدم جک بود سریع نگاهمو ازش گرفتم ولی فهمید که من بیدار شدم سریع خودشو جمع و جور کرد و برگشت پیشم هعی چیکار کنم نگاهش کنم یا نکنم بنظرم گناه داره نگاهش کردم دیدم پشیمون نشسته بهم نگاه میکنه
جک:خواهرم خوبی
س:اوهوم اره ولی بعد از این همه سال چرا برگشتی؟
جک:من مجبور بودم عزیزم ببخشید هق واقعا متاسفم هق(گریه)
س:خوب علتشو بگو
جک:من باید میرفتم چون الکس مجبورم کرد بریم و اون عوضی سرم گول زد وقتی رفتم اونجا کل پول هامو گرفت و فرار کرد من یه شرکت داشتم ولی هیچکس خبر نداشت رفتم اونجا کار هارو شروع کردم بعد یک عمارات گرفتم تو کره دوستام هم باهام اونجا با دوستام زندگی میکنم میخوایی تو هم وقتی مرخص شدی اونجا با من زندگی کنی؟
س:چطور تونست با برادرش اینجوری رفتار کنه دزد عوضییییییی هق باشه هق با تو میام و با تو زندگی میکنم داداشی هق (گریه)
جک:گریه نکن عزیزم
س:باشه
دو روز بعد :
داداش رفته بود کار هارو انجام بده که مرخص بشم بعد از آماده شدن رفتیم خونه داداشم واو چقدر بزرگ بود دست داداش رو گرفتم و رفتیم تو خیلی کنجکاو بودمکه ببینم دوستاش کیه وقتی اون صحنه رو دیدم خشکم زوده بود متوجه نشدم داداشداره صدام میکنه یهو به خودم اومدم داداشم رو نگاه کردم و بهش گفتم که..
س:داداش من نمیتونم اینجازندگی کنم چو..چون من و دوستام یه خونه ی دیگه داریم باید اونجا زندگی کنم دوستام خیلی ترسو اون
جک:تو هیچجا نمیری به دوستات هم بگو اونا هم اینجازنگی کنن باشه
س:آخه ولی من...
جک:آخه وولی نداره رو حرف من حرف نزن باشه
س:با...باشه
بعد داداشم اوتاقم رو نشون داد رفتم تو اتاقم باورم نمیشه که دوستاش عضای بی تی اس بودن واهایی نههه قبل از اینکه بیام پیش داداشم به دخترا زنگ زده بودم الان میان لباس هام رو هم گفتم بیارن اخههه اینم کاریههه از اول باید قبول نمیکردم اه صورتمو گذاشتم روی بالشت تا تونستم جیغ زدم یهو یه صدای شنیدم سه متر پریدم رو هوا واهایی اون اون جیمین بود که امده بود تو اتاقم ای تف بلند شدم و گفتم که....
[(<پایان پارت ۱۳ برای پارت های بیشتر حمایت فراموش نشه >)]
از این به بعد شرط هم داریم
۵ تا فالو
۱۰ لایک
۴.۴k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.