خاهشا حمایت کنید تا هروز چهار تا پارت بزارم
چند پارتی کوک و ته _
وقتی بین مثلث عشقی گیر میوفتن p7
ویو ته
خب از کجا شروع کنم
هروقت کوک میرفت و ا.تو دید میزد منم اونجا بودم و از دیدن از واقعا شگفت زده شدم تاحالا از هیچ دختری خوشم نیومده بود ولی ا.ت واقعا بهترین دختری بود که تاحالا دیده بودم .
وقتی رفتم تا گلهارو بگیرم برای اولین بار اون صورت زیباشو دیدم و مطمئن شدم ک دیگه واقعن عاشقشم برای همین شب یه بطری شرا.ب سفید گرفتم و سمت خونش رفتم ولی وقتی دیدم اون ، اون عوضی درو باز کرد دیگه هیجی نفهمیدم با یه سیلی خیلی محگم بهش زدمش و بعد شروع شد ا.ت مودام از بازوم میگرفت تا تموم کنم ولی خیلی فشاری شده بودم ک یهو دست کوک خورد و ا.ت افتاد زمینو سرش خورد به میز وقتی دیدم چشمای قشنگش بسته شد و خون از پشت سرش جاری شد با تمام خشمم خاستم ب کوک مشتی بزنم و دو نفر از پشت دستامو گرفتن و با یه میله زدن تو سرم . وقتی بهوش اومدم همه جا تاریک بود و فقط ی لامپ کوچیک از سقف اویزون بود و بعد کوک وارد شد با عشقم گفت : ای اشغال عوضی ب درد نخور ، کارت ب خیانت کشیده ؟؟؟ برای چی اومده بودی خونه ا.ت ؟؟ هااا؟ ( عربده ی خیلی بلند )
جوابی دریافت نکرد لزومی نداشت برای اون از احساساتم بگم
و بعد مشتی روی صورتم نشست
کوک رو ب یکی از زیر دستاش گفت : تا وقتی نگفته برای چی رفته بوده پیش ا.ت با مشت و لگد کتکش بزنید و من انقد کتک خوردم و بیهوش شدم و چیزی نفهمیدم....
حاجی خدایی لایک میکنین فالو هم کنید
وقتی بین مثلث عشقی گیر میوفتن p7
ویو ته
خب از کجا شروع کنم
هروقت کوک میرفت و ا.تو دید میزد منم اونجا بودم و از دیدن از واقعا شگفت زده شدم تاحالا از هیچ دختری خوشم نیومده بود ولی ا.ت واقعا بهترین دختری بود که تاحالا دیده بودم .
وقتی رفتم تا گلهارو بگیرم برای اولین بار اون صورت زیباشو دیدم و مطمئن شدم ک دیگه واقعن عاشقشم برای همین شب یه بطری شرا.ب سفید گرفتم و سمت خونش رفتم ولی وقتی دیدم اون ، اون عوضی درو باز کرد دیگه هیجی نفهمیدم با یه سیلی خیلی محگم بهش زدمش و بعد شروع شد ا.ت مودام از بازوم میگرفت تا تموم کنم ولی خیلی فشاری شده بودم ک یهو دست کوک خورد و ا.ت افتاد زمینو سرش خورد به میز وقتی دیدم چشمای قشنگش بسته شد و خون از پشت سرش جاری شد با تمام خشمم خاستم ب کوک مشتی بزنم و دو نفر از پشت دستامو گرفتن و با یه میله زدن تو سرم . وقتی بهوش اومدم همه جا تاریک بود و فقط ی لامپ کوچیک از سقف اویزون بود و بعد کوک وارد شد با عشقم گفت : ای اشغال عوضی ب درد نخور ، کارت ب خیانت کشیده ؟؟؟ برای چی اومده بودی خونه ا.ت ؟؟ هااا؟ ( عربده ی خیلی بلند )
جوابی دریافت نکرد لزومی نداشت برای اون از احساساتم بگم
و بعد مشتی روی صورتم نشست
کوک رو ب یکی از زیر دستاش گفت : تا وقتی نگفته برای چی رفته بوده پیش ا.ت با مشت و لگد کتکش بزنید و من انقد کتک خوردم و بیهوش شدم و چیزی نفهمیدم....
حاجی خدایی لایک میکنین فالو هم کنید
۴۵۰
۱۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.