فرشتگان مرگ
pt⑨
راوی:
نزدیک های صبح بود که ات احساس خفگی داشت از خواب بلند شد دید جیمین بغلش کرده
دلش نیومد بیدارش کنه
دوباره خودش رو به خواب زد تا جیمین بیدار بشه
-ات ات بیدار شو
*چته؟(خواب الود و کیوت
-یه خنده ی ریز
*چرا میخندی؟
-هیچی
*دروغ نگو
-هیچی
*جیمین
-اوم؟
*اگه جونتو دوست داره فرار کن
-صبر کن با صبحت حلش میکنیم
*نه
ات و جیمین کل خونه رو دنبال هم داشتن میدویدن که جیمین یهو اومد تغییر مسیر بده که ( انگار اتوبانه تغییر مسیر بده😂😐
ات و جیمین میخورن به همدیگه و ل... ب های متحرم این دو بزرگوار به هم میخورن
جیمین که افتاده بود رو ات یهو با دستش گردن ات رو گرفت و بو... سیدن رو ادامه داد
بعد ⁵مین چون نفس کم اوردن جیمین اروم سرش اورد بالا و یهو با ات چشم تو چشم شد
جیمین دوبادره ل... ب هاشو میزاره رو لب های ات
ات پشماش ریخته بود همین که جیمین از روش بلند شد سریع رفت سمت اتاقی که اونجا میموند یهو
جیمین یه پوزخند میزنه
ات رفت تو اتاق و باخودش گفت
*این چه حس عحیبیه؟
چرا اینقدر عجیبه چرا قلبم داره میزنه؟(یه سکته ی ریز زد
ات دوید بیرون و گفت
*جیمین جیمین
-بله
*من قلبم داره میزنه
-خوب؟
*من ومپایرم ومپایر ها قلبشون نمیزنه
-چییییی؟
*بیا بریم پیش اون گربه هه
-باشه
ات و جیمین رفتن اونجا و گربه هه دوباره تبدیل به ادم شد و گفت
! باز چی شده؟
*من قلبم داره میزنه
! نه نمیشه چطور قلبت داره میزنه؟
-چی شده؟
! حتی اگه یه نیمه ومپایرم باشی نباید قلبت بزنه.نباید این جوری بشه.نه نه نمیشه
*خب بگین چی شده
! این اتفاق وقتی می افته که دونفر که نفرین شی لان دارن عاشق هم میشن و این خیلی خطرناکه امکان داره باعث یه سری مشکل بشه که دوست ندارین اونارو تجربه کنید
*عاشق هم بشن؟
! اره
*یعنی چی؟
! تو و جیمین همو دوست دارید
و تو باید یه حس خیلی عجیب داشته باشی
*اره یه حس عحیبی دارم ولی نمیدونم چیه؟
-وایسا امکان نداره ومپایر ها که احساس ندارن
!اینو ات باید برات تعریف کنه
بهتره مراقب خودتون باشید
ات و جیمین رفتن خونه و ات داشت میرفت تو اتاق که جیمین دستش رو گرفت و گفت
-باید بهم همه چیو بگی
*باشه
ات دست جیمین رو گرفت تلپورت کرد روی پشت بام (شب شده بود
*ببین جیمین من مثل بقیه ی خون اشام ها نیستم من از همون اول قدرت نداشتم
-یعنی چی؟
*من وقتی بچه بودم والدین داشتم ولی نمیشد اسمش رووالدین گذاشت و اون موقع من خیلی اذیت میشدم و خیلی تنها شکسته بودم از خدا خواهش کردم از اونجا نجاتم بده و اون این کارو کرد ولی من یه قولی دادم بهش اینکه به ادامای خوب و اهریمن های خوب هیچ گونه اسیبی نزنم
.................
حمایت🖤
راوی:
نزدیک های صبح بود که ات احساس خفگی داشت از خواب بلند شد دید جیمین بغلش کرده
دلش نیومد بیدارش کنه
دوباره خودش رو به خواب زد تا جیمین بیدار بشه
-ات ات بیدار شو
*چته؟(خواب الود و کیوت
-یه خنده ی ریز
*چرا میخندی؟
-هیچی
*دروغ نگو
-هیچی
*جیمین
-اوم؟
*اگه جونتو دوست داره فرار کن
-صبر کن با صبحت حلش میکنیم
*نه
ات و جیمین کل خونه رو دنبال هم داشتن میدویدن که جیمین یهو اومد تغییر مسیر بده که ( انگار اتوبانه تغییر مسیر بده😂😐
ات و جیمین میخورن به همدیگه و ل... ب های متحرم این دو بزرگوار به هم میخورن
جیمین که افتاده بود رو ات یهو با دستش گردن ات رو گرفت و بو... سیدن رو ادامه داد
بعد ⁵مین چون نفس کم اوردن جیمین اروم سرش اورد بالا و یهو با ات چشم تو چشم شد
جیمین دوبادره ل... ب هاشو میزاره رو لب های ات
ات پشماش ریخته بود همین که جیمین از روش بلند شد سریع رفت سمت اتاقی که اونجا میموند یهو
جیمین یه پوزخند میزنه
ات رفت تو اتاق و باخودش گفت
*این چه حس عحیبیه؟
چرا اینقدر عجیبه چرا قلبم داره میزنه؟(یه سکته ی ریز زد
ات دوید بیرون و گفت
*جیمین جیمین
-بله
*من قلبم داره میزنه
-خوب؟
*من ومپایرم ومپایر ها قلبشون نمیزنه
-چییییی؟
*بیا بریم پیش اون گربه هه
-باشه
ات و جیمین رفتن اونجا و گربه هه دوباره تبدیل به ادم شد و گفت
! باز چی شده؟
*من قلبم داره میزنه
! نه نمیشه چطور قلبت داره میزنه؟
-چی شده؟
! حتی اگه یه نیمه ومپایرم باشی نباید قلبت بزنه.نباید این جوری بشه.نه نه نمیشه
*خب بگین چی شده
! این اتفاق وقتی می افته که دونفر که نفرین شی لان دارن عاشق هم میشن و این خیلی خطرناکه امکان داره باعث یه سری مشکل بشه که دوست ندارین اونارو تجربه کنید
*عاشق هم بشن؟
! اره
*یعنی چی؟
! تو و جیمین همو دوست دارید
و تو باید یه حس خیلی عجیب داشته باشی
*اره یه حس عحیبی دارم ولی نمیدونم چیه؟
-وایسا امکان نداره ومپایر ها که احساس ندارن
!اینو ات باید برات تعریف کنه
بهتره مراقب خودتون باشید
ات و جیمین رفتن خونه و ات داشت میرفت تو اتاق که جیمین دستش رو گرفت و گفت
-باید بهم همه چیو بگی
*باشه
ات دست جیمین رو گرفت تلپورت کرد روی پشت بام (شب شده بود
*ببین جیمین من مثل بقیه ی خون اشام ها نیستم من از همون اول قدرت نداشتم
-یعنی چی؟
*من وقتی بچه بودم والدین داشتم ولی نمیشد اسمش رووالدین گذاشت و اون موقع من خیلی اذیت میشدم و خیلی تنها شکسته بودم از خدا خواهش کردم از اونجا نجاتم بده و اون این کارو کرد ولی من یه قولی دادم بهش اینکه به ادامای خوب و اهریمن های خوب هیچ گونه اسیبی نزنم
.................
حمایت🖤
۲.۸k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.