U^was your cousin until..... ^U
U^was your cousin until..... ^U
U^part_²¹ ^U
جانگشین: باشه...
ا.ت: میبینمتون
«پرش زمانی به ۵ روز بعد»
جونگکوک ویو
حدود ۵ روز از اون اتفاق میگذره اما هنوز ا.ت باهام سرد رفتار میکنه و نمیزاره بهش دست بزنم فردا عروسیمونه ولی بازم منو نبخشید من خودمم نمیدونم چرا اون شب نتونستم خودمو کنترل کنم.. حتی دیروز بزور باهام اومد تا خریدامون رو برای عروسی انجام دادیم من بهش گفتم که یه لباس عروس ساده و شیک انتخواب کنه اما اون از لج من رفت پف ترین، بهترین، و گرون ترین لباس عروس بزرگترین مزون لباس عروس سئول رو انتخواب کرد منم مخالفت نکردم و گذاشتم اون لباس و بخره.... شاممو خوردم و به همه شب بخیری گفتم و رفتم بالا سمت اتاق ا.ت رفتم و در زدم طبق معمول ا.ت همیشه زودتر غذاشو خورده بود و اومده بود توی اتاقش.. صدایی ازش نشنیدم یک بار دیگه در زدم اما بازم جواب نداد در اتاق و باز کردم و رفتم داخل اتاق و گشتم اما نبود... رفتم و پرده ی پنجره ی اتاق ا.ت رو که پشت به عمارت میشه کنار زدم و از داخل پنجره دیدم که ا.ت تنهایی نشسته کنار استخر از اتاق ا.ت بیرون رفتم و از عمارت زدم بیرون و رفتم پشت عمارت بازم داشت تو تنهایی اهنگ غمگین گوش میداد یعنی من باعثش بودم؟
رفتم و روی صندلی کناریش نشستم
جونگکوک: نمیخوای منو ببخشی؟
ا.ت: نمیدونم
جونگکوک: فردا بهترین روز زندگی منه اونوقت قراره با کسی که فردا به طور قانونی اسمش وارد شناسنامه ی من میشه قهر باشم.... این ناراحتت نمیکنه؟
ا.ت: بغلم کن
جونگکوک: چی؟!
ا.ت: بغلم کن تا ببخشمت
جونگکوک:(جونگکوک لبخندی از روی رضایت زد)
کوک صندلیشو با صندلی ا.ت جفت کرد و ا.ت و به اغوش گرفت ا.ت سرشو روی سینه ی جونگکوک گذاشت جونگکوک بوسه ای روی موهای ا.ت زد و موهای ا.ت رو بو کرد
جونگکوک: دلم برای این عطر مو تنگ شده بود
ا.ت: قول بده دیگه تکرارش نکنی
جونگکوک: قول میدم
ا.ت لبخندی زد
جونگکوک: دوست دارم
ا.ت: همچنین
.........
میدونم خیلی کمه ولی فعلا قبولش کنید
U^part_²¹ ^U
جانگشین: باشه...
ا.ت: میبینمتون
«پرش زمانی به ۵ روز بعد»
جونگکوک ویو
حدود ۵ روز از اون اتفاق میگذره اما هنوز ا.ت باهام سرد رفتار میکنه و نمیزاره بهش دست بزنم فردا عروسیمونه ولی بازم منو نبخشید من خودمم نمیدونم چرا اون شب نتونستم خودمو کنترل کنم.. حتی دیروز بزور باهام اومد تا خریدامون رو برای عروسی انجام دادیم من بهش گفتم که یه لباس عروس ساده و شیک انتخواب کنه اما اون از لج من رفت پف ترین، بهترین، و گرون ترین لباس عروس بزرگترین مزون لباس عروس سئول رو انتخواب کرد منم مخالفت نکردم و گذاشتم اون لباس و بخره.... شاممو خوردم و به همه شب بخیری گفتم و رفتم بالا سمت اتاق ا.ت رفتم و در زدم طبق معمول ا.ت همیشه زودتر غذاشو خورده بود و اومده بود توی اتاقش.. صدایی ازش نشنیدم یک بار دیگه در زدم اما بازم جواب نداد در اتاق و باز کردم و رفتم داخل اتاق و گشتم اما نبود... رفتم و پرده ی پنجره ی اتاق ا.ت رو که پشت به عمارت میشه کنار زدم و از داخل پنجره دیدم که ا.ت تنهایی نشسته کنار استخر از اتاق ا.ت بیرون رفتم و از عمارت زدم بیرون و رفتم پشت عمارت بازم داشت تو تنهایی اهنگ غمگین گوش میداد یعنی من باعثش بودم؟
رفتم و روی صندلی کناریش نشستم
جونگکوک: نمیخوای منو ببخشی؟
ا.ت: نمیدونم
جونگکوک: فردا بهترین روز زندگی منه اونوقت قراره با کسی که فردا به طور قانونی اسمش وارد شناسنامه ی من میشه قهر باشم.... این ناراحتت نمیکنه؟
ا.ت: بغلم کن
جونگکوک: چی؟!
ا.ت: بغلم کن تا ببخشمت
جونگکوک:(جونگکوک لبخندی از روی رضایت زد)
کوک صندلیشو با صندلی ا.ت جفت کرد و ا.ت و به اغوش گرفت ا.ت سرشو روی سینه ی جونگکوک گذاشت جونگکوک بوسه ای روی موهای ا.ت زد و موهای ا.ت رو بو کرد
جونگکوک: دلم برای این عطر مو تنگ شده بود
ا.ت: قول بده دیگه تکرارش نکنی
جونگکوک: قول میدم
ا.ت لبخندی زد
جونگکوک: دوست دارم
ا.ت: همچنین
.........
میدونم خیلی کمه ولی فعلا قبولش کنید
۱۵.۲k
۱۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.