عشق شیرین پارت۷
هایمین ویو)
رفتیم خونه که بانگاه های اعصبانی اعضا مواجه شدیم
€کجا بودید میدونید ساعت چنده؟
_امم فکر کنم ۱۰
€خیر
ساعت ذو نگاه کردم ساعت ۱۱ بود
_ 😶
رفتیم لباسامون رو عوض کردیم و رفتیم فیلم ببینیم زود رفتم ذرت بو داده درست کردم و رفت پیش اعضا اینطوری نشسته بودیم
روی کاناپه:جیمین،نامجون،کوک،جین
زمین:هوپی،من،شوگا،تهیونگ
روی خودمون یه پتو هم کشیدیم و فیلم گذاشتیم اسم فیلم****** (اسم یه فیلمی رو تصور کنید)بود ژانرش هم ترسناک بود
بعد تموم شدن فیلم*******
فیلم تموم شد همه رفتن منو جی هوپ مثل چی میترسیدیم تا صبح بیدار روی کاناپه نشستیم
صبح شده بود ساعت ۸ بود اعضا کم کم اومدن برای صبحانه از روی کاناپه بلند شدم تا برم دستشویی تا دست و صورتمو بشورم که سرم گیج رفت فکر کردم الان به سر میخورم زمین ولی گرمای آغوش یه نفر رو حس کردم دیدم تهیونگه و سیاهی....
وقتی چشمام رو باز کردم توی اتاق بودم کوک کنارم روی صندلی نشسته بود
_چه اتفاقی افتاده
&هیچی نشده فقط چون دیشب نخوابیدی خسته بودی از حال رفتی
_باشه
از رو تخت بلند شدم و رفتم آشپزخانه تا یه چیزی بخورم خیلی گشنم بود
تهیونگ ویو)
داشتم میرفتم اتاقم که گوشیم رو بردارم که دیدم هایمین داره میوفته رفتم گرفتمش که چشماشو بست هرچی صداش کردم جواب نداد براید استایل بغلش کردم و بردم گذاشتم اتاقش و رفتم اعضا رو صدا کردم و دکتر خبر کردم
*سلام آقای دکتر
¤سلام چه اتفاقی افتاده
*خوب دوستم صبح یهویی از حال رفت نمیدونم چی شده
¤بزارید معاینه کنم
¤چیزیشون نیست فقط از خسته گیه امروز رو استراحت کنن کافیه
*خیلی ممنون
رفتم کوک رو صدا کردم تا هواسش به هایمین باشه
ورفتم حال تا به جین کمک کنم
رفتیم خونه که بانگاه های اعصبانی اعضا مواجه شدیم
€کجا بودید میدونید ساعت چنده؟
_امم فکر کنم ۱۰
€خیر
ساعت ذو نگاه کردم ساعت ۱۱ بود
_ 😶
رفتیم لباسامون رو عوض کردیم و رفتیم فیلم ببینیم زود رفتم ذرت بو داده درست کردم و رفت پیش اعضا اینطوری نشسته بودیم
روی کاناپه:جیمین،نامجون،کوک،جین
زمین:هوپی،من،شوگا،تهیونگ
روی خودمون یه پتو هم کشیدیم و فیلم گذاشتیم اسم فیلم****** (اسم یه فیلمی رو تصور کنید)بود ژانرش هم ترسناک بود
بعد تموم شدن فیلم*******
فیلم تموم شد همه رفتن منو جی هوپ مثل چی میترسیدیم تا صبح بیدار روی کاناپه نشستیم
صبح شده بود ساعت ۸ بود اعضا کم کم اومدن برای صبحانه از روی کاناپه بلند شدم تا برم دستشویی تا دست و صورتمو بشورم که سرم گیج رفت فکر کردم الان به سر میخورم زمین ولی گرمای آغوش یه نفر رو حس کردم دیدم تهیونگه و سیاهی....
وقتی چشمام رو باز کردم توی اتاق بودم کوک کنارم روی صندلی نشسته بود
_چه اتفاقی افتاده
&هیچی نشده فقط چون دیشب نخوابیدی خسته بودی از حال رفتی
_باشه
از رو تخت بلند شدم و رفتم آشپزخانه تا یه چیزی بخورم خیلی گشنم بود
تهیونگ ویو)
داشتم میرفتم اتاقم که گوشیم رو بردارم که دیدم هایمین داره میوفته رفتم گرفتمش که چشماشو بست هرچی صداش کردم جواب نداد براید استایل بغلش کردم و بردم گذاشتم اتاقش و رفتم اعضا رو صدا کردم و دکتر خبر کردم
*سلام آقای دکتر
¤سلام چه اتفاقی افتاده
*خوب دوستم صبح یهویی از حال رفت نمیدونم چی شده
¤بزارید معاینه کنم
¤چیزیشون نیست فقط از خسته گیه امروز رو استراحت کنن کافیه
*خیلی ممنون
رفتم کوک رو صدا کردم تا هواسش به هایمین باشه
ورفتم حال تا به جین کمک کنم
۳۸.۰k
۰۳ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.