Ma reine : ملکهِ من♥️👸
Ma reine : ملکهِمن♥️👸
فرزین: قیافش خوب نیست ولی خب ارزونه بعدشم خواهر زن متین زنگ زدم به خودم متین گفت این خیلی ساده گفت گناه داره اینا
پوریا: خوبه من ک حالا دوست دختر دارم شما میمونین
دارا: خوبه
فرزین: ۱ سال باشه بسته
پوریا: اره
فرزین امد به سمتم یک نگاهی کرد و روبروم وایستاد و زنگ زد به یکی
فرزین:سلام اقا مسعود میشه بیایی خونم برای محرمیت یکی
اون یک جوابی داد و قطع کرد
فرزین:الان میاد ک تو محرم ما سه تا بشی همون صیغه
من اصلا چیزی از حرفاش متوجه نشدم و مات مونده بودم بعد یک نیم ساعتی یکی زنگ خونه رو زد و یک اقایی امد
اقا:این دختره؟
فرزین:اره
اقا نشست و فرزین و بقیه هم نشستند
اقا:شناسنامتو بده
شناسناممو رو از کیفم دراوردن و دادم
اقا:این شناسنامت ک عکس دار نیست
بهدیس:من خبر ندارم من از بچگی همین شناسنامه رو دارم
اقا:باید یک شناسنامه جدید بگیری،حالا کارت ملی رو بده
بهدیس:کارت ملی ندارم ک
اقا:پس تو چی داری(باداد)
با دادی ک زد اشکم داشت درمیومد من تو خونه هم بابام یا رفیق هاش اینجوری سرم داد میزدن سریع به گریه میوفتادم ولی اینجا خودمو محکم نگهداشتم
پوریا:اقا مسعود چیکار به این کارا داری این دختر محرم ما سه تا بکن
اقا:چییییی؟یعنی سه تایتون؟
فرزین بلند شد و در گوشش چیزی گفت
اقا:باشه قبوله
بعد نیم ساعت سه تا برگه جلوم گذاشت و گفت امضا کن منم با ذوق امضا کردم اخه فکر میکردم مثل ازدواج متین سوگل
اقا:این کار درست نیست بازم چون اسرار کردین قبول کردم
فرزین:قرار نیست هیچکس بفهمه ک
اقا بعد اینک چایشو خورد رفت و منم رو مبل نشسته بودم و سرمو بالا نمیاوررم
دارا:اسمت شبیه این تالار عروسی بهدیس
فرزین پوریا شروع کردن به خندیدن
منم اون بغض لعنتی داشت خفم میکرد
فرزین:بیا اتاقتو بهت نشون بدم
بلند شدم و دنبالش رفتم در یکی از اتاق هارو باز کرد ۴ تا اتاق بود
فرزین:این سه تا اتاق ها مال منو پوریا و دارا این اتاق هم برای مهمونه ک الان برای تو شد یک تخت تو زیر زمین داریم ک خودت اگه میخوای برو بیارش
بهدیس:من نیازی به تخت ندارم
پوریا دارا امدن تو اتاق
پوریا:بعدشم اتاق هایی ما تخت داره برای کاری میبریمش اونجا(چشمک میزنه به فرزین)
فرزین:من پوریا دارا برادریم صبح میریم سرکار شب ساعت ۸ میایم تو باید خونه رو مرتب کنی غذا هم برای نهار ما و شام درست کنی از خونه هم اجازه نداری بری بیرون اگر ما بخوایم با ما میری بیرون اینجا تو این خونه پر از دوربینه ک ۲۴ ساعته خودم تو شرکتم نگات میکنم پس وقتی ما نیستیم تو اتاق هیچکس نرو اینجا خونه بابات نیست ک ناز بیاری من اینو نمخورم یا اینو میخورم سرما بخوری
فرزین: قیافش خوب نیست ولی خب ارزونه بعدشم خواهر زن متین زنگ زدم به خودم متین گفت این خیلی ساده گفت گناه داره اینا
پوریا: خوبه من ک حالا دوست دختر دارم شما میمونین
دارا: خوبه
فرزین: ۱ سال باشه بسته
پوریا: اره
فرزین امد به سمتم یک نگاهی کرد و روبروم وایستاد و زنگ زد به یکی
فرزین:سلام اقا مسعود میشه بیایی خونم برای محرمیت یکی
اون یک جوابی داد و قطع کرد
فرزین:الان میاد ک تو محرم ما سه تا بشی همون صیغه
من اصلا چیزی از حرفاش متوجه نشدم و مات مونده بودم بعد یک نیم ساعتی یکی زنگ خونه رو زد و یک اقایی امد
اقا:این دختره؟
فرزین:اره
اقا نشست و فرزین و بقیه هم نشستند
اقا:شناسنامتو بده
شناسناممو رو از کیفم دراوردن و دادم
اقا:این شناسنامت ک عکس دار نیست
بهدیس:من خبر ندارم من از بچگی همین شناسنامه رو دارم
اقا:باید یک شناسنامه جدید بگیری،حالا کارت ملی رو بده
بهدیس:کارت ملی ندارم ک
اقا:پس تو چی داری(باداد)
با دادی ک زد اشکم داشت درمیومد من تو خونه هم بابام یا رفیق هاش اینجوری سرم داد میزدن سریع به گریه میوفتادم ولی اینجا خودمو محکم نگهداشتم
پوریا:اقا مسعود چیکار به این کارا داری این دختر محرم ما سه تا بکن
اقا:چییییی؟یعنی سه تایتون؟
فرزین بلند شد و در گوشش چیزی گفت
اقا:باشه قبوله
بعد نیم ساعت سه تا برگه جلوم گذاشت و گفت امضا کن منم با ذوق امضا کردم اخه فکر میکردم مثل ازدواج متین سوگل
اقا:این کار درست نیست بازم چون اسرار کردین قبول کردم
فرزین:قرار نیست هیچکس بفهمه ک
اقا بعد اینک چایشو خورد رفت و منم رو مبل نشسته بودم و سرمو بالا نمیاوررم
دارا:اسمت شبیه این تالار عروسی بهدیس
فرزین پوریا شروع کردن به خندیدن
منم اون بغض لعنتی داشت خفم میکرد
فرزین:بیا اتاقتو بهت نشون بدم
بلند شدم و دنبالش رفتم در یکی از اتاق هارو باز کرد ۴ تا اتاق بود
فرزین:این سه تا اتاق ها مال منو پوریا و دارا این اتاق هم برای مهمونه ک الان برای تو شد یک تخت تو زیر زمین داریم ک خودت اگه میخوای برو بیارش
بهدیس:من نیازی به تخت ندارم
پوریا دارا امدن تو اتاق
پوریا:بعدشم اتاق هایی ما تخت داره برای کاری میبریمش اونجا(چشمک میزنه به فرزین)
فرزین:من پوریا دارا برادریم صبح میریم سرکار شب ساعت ۸ میایم تو باید خونه رو مرتب کنی غذا هم برای نهار ما و شام درست کنی از خونه هم اجازه نداری بری بیرون اگر ما بخوایم با ما میری بیرون اینجا تو این خونه پر از دوربینه ک ۲۴ ساعته خودم تو شرکتم نگات میکنم پس وقتی ما نیستیم تو اتاق هیچکس نرو اینجا خونه بابات نیست ک ناز بیاری من اینو نمخورم یا اینو میخورم سرما بخوری
۹.۱k
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.