p2
ات ویو: داشتم لباس عروس نگا میکردم که همون جا خوابم برد
فلش بک به دو روز بعد
جیمین: مامان مامان ( بلند)
م. ج: جانم پسرم اومدم
... جونم
جیمین: نظرت چیه امروز برم دنبال ات بگردونمش یکم بیشتر با هم راحت تر بشیم چون احساس کردم ازم خجالت میکشه
م. ج: فکر خوبیه.... راستی اگه دیدی کم صحبت میکنه باهاش صحبت تا احساس غریبی نکنه
جیمین: باشه. ممنون
(چه مامان پایه ای داره)
ویو ادمین
جیمین زنگ زد به ات
ات: الو سلام جیمین کارم داشتی
جیمین: سلام خواستم بگم که میام دنبالت یه دوری بزنیم میای؟
ات: اره فقط یکم طول میکشه آماده بشم
جیمین: اشکال نداره ساعت چند بیام دنبالت الان ساعت چهار (بعد از ظهر)
ات: ساعت پنج خوبه راستی کجا میخایم بریم
جیمین: راستش نمیدونم راستی لباس عروسیتو انتخاب کردی؟
ات: نه هنوز نتونستم چیزی که می خوام رو گیر بیارم تو اینستا و فروشگاه های اینترنتی چیز خوب بود اما باب میل من نبود عجله داری برای لباس؟
جیمین: نه عجله ندارم فقط خواستم بگم نظرت چیه بریم پاساژ برای انتخاب لباست شاید اونجا لباس عروس بهتری باشه (ذوق)
ات: اکی بریم پس ساعت پنج میبینمت (خر ذوق)
ویو ات
رفتم حموم موهام خشک کردم حولم پیچیدم دور خودم رفتم سر کم لباسام همشون تکراری بودن رفتم از داخل یه پاکت لباسی که برای اولین روزی که داخل کمپانی قبول شدم می خواستم بپوشم رو برداشتم خیلی خوب بود
ذهن ات
ات: این خیلی خوبه تازه خریدمش که اگه قبول شدم بپوشمش ولی الان میپوشمش برای اون روز یکی دیگه میخرم دلم میخواد برای جیمین خوشگل باشم
یع آرایش کردم و موهام رو شونه کردم و باز گذاشتم یه عطر خیلی خوش بو زدم و بله عالی شدم مطمعنم خوشش میاد
در خانه جیمین چه می گذرد 😂
ب. ج: جیمین ازش تعریف کن دخترا خیلی دوست دارن ازشون تعریف کنه مث مامانت
جیمین: باشه 😂
م. ج: اهم
ب. ج: من برم کار دارم 😥
قابل توجه همه
ات مادر پدر نداره
جیمین هم یه خونه داره که دادن برای ات نو سازیش کنن (ماشاالله به پسرم)
فلش بک به دو روز بعد
جیمین: مامان مامان ( بلند)
م. ج: جانم پسرم اومدم
... جونم
جیمین: نظرت چیه امروز برم دنبال ات بگردونمش یکم بیشتر با هم راحت تر بشیم چون احساس کردم ازم خجالت میکشه
م. ج: فکر خوبیه.... راستی اگه دیدی کم صحبت میکنه باهاش صحبت تا احساس غریبی نکنه
جیمین: باشه. ممنون
(چه مامان پایه ای داره)
ویو ادمین
جیمین زنگ زد به ات
ات: الو سلام جیمین کارم داشتی
جیمین: سلام خواستم بگم که میام دنبالت یه دوری بزنیم میای؟
ات: اره فقط یکم طول میکشه آماده بشم
جیمین: اشکال نداره ساعت چند بیام دنبالت الان ساعت چهار (بعد از ظهر)
ات: ساعت پنج خوبه راستی کجا میخایم بریم
جیمین: راستش نمیدونم راستی لباس عروسیتو انتخاب کردی؟
ات: نه هنوز نتونستم چیزی که می خوام رو گیر بیارم تو اینستا و فروشگاه های اینترنتی چیز خوب بود اما باب میل من نبود عجله داری برای لباس؟
جیمین: نه عجله ندارم فقط خواستم بگم نظرت چیه بریم پاساژ برای انتخاب لباست شاید اونجا لباس عروس بهتری باشه (ذوق)
ات: اکی بریم پس ساعت پنج میبینمت (خر ذوق)
ویو ات
رفتم حموم موهام خشک کردم حولم پیچیدم دور خودم رفتم سر کم لباسام همشون تکراری بودن رفتم از داخل یه پاکت لباسی که برای اولین روزی که داخل کمپانی قبول شدم می خواستم بپوشم رو برداشتم خیلی خوب بود
ذهن ات
ات: این خیلی خوبه تازه خریدمش که اگه قبول شدم بپوشمش ولی الان میپوشمش برای اون روز یکی دیگه میخرم دلم میخواد برای جیمین خوشگل باشم
یع آرایش کردم و موهام رو شونه کردم و باز گذاشتم یه عطر خیلی خوش بو زدم و بله عالی شدم مطمعنم خوشش میاد
در خانه جیمین چه می گذرد 😂
ب. ج: جیمین ازش تعریف کن دخترا خیلی دوست دارن ازشون تعریف کنه مث مامانت
جیمین: باشه 😂
م. ج: اهم
ب. ج: من برم کار دارم 😥
قابل توجه همه
ات مادر پدر نداره
جیمین هم یه خونه داره که دادن برای ات نو سازیش کنن (ماشاالله به پسرم)
۸.۹k
۰۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.