ارباب بی منطق🖤پارت 12
از زبون نامجون:
گفتم اینطور نیست که فکر کنی تورا خریدم که توناز بزارمت ولی مثل اونا وحشی هم نیستم دیدم گفت برا همینه انقدر مافیای کوچیکی هستی😏 خیلی عصبی شدم گقتم خفه شو ویک مشک زدم تو دهنش گفتم تو چه خری هستی که به من میگی کیم یا کی نیستم هان؟😡(با داد)جیهوپ گفت هع دیدی گقتم همتون مثل همید همتون روانی هستید نامجون سریع بادیگاردا صدا زد وگفت بیا این پسره ی حیف نونا ببر سلولش تا یک گلوله حرومش نکردم عصبی شده یودم خیلی پرو بود موندم چطور جئون با این زبون درازیش زنده گذاشتش ولی بهش برای نابودی خاندان جئون نیاز دارم نمیشه اینطور باید باهاش دست دوستی بدم تا کمکم کنه
خسته شده بودم برا همین رفتم اتاقم استراحت کنم
از زبون جونگ کوک
خیلی خسته بودم نزیدک نیویورک بودیم دستور اماده باش دادم به خون میکشنومشون تا بفهمند پادشاه کیه تا یفهمند در افتادن یا من یعنی چی😏 یکی از بادیگاردا گفت رئیس رسیدیم گفتم خوب بریم اول رفتیم به عمارتی که تو نیویورک داشتیم نقشه را یکبار دیگه برا همه توضیح دادم سوار ماشین شدیم که بریم به عمارت اون حروم زاده دل تو دلم نبود خون بریزم خیلی وقته خون بعضی ادمای کثیف را نریخدم رسیدم دم عمارتش به همهگفتم گلوله بارون کنندش درا را وا کردم وفریاد زدم جکسونننننننننننن😡 کدوم سوراخی قایم شدی موش کثیفف جرئت داری بیا بیرون تا نشونت بدم عاقبت کاری که کردی کیههههههه تا نشونت بدم من کیمممممم گمشو بیا بیروننننننننننن یک دفعه دیدم از در ورودی خونش اومد بیرون گفت چته جئون جونگ کوک نکنه تو هم دلت مرگ میخواد😏فکر کردی منم خیلی راحت میزارم تو منا بکشی؟هاهاها خیلی ابلهی مثل باباتی کاملا ادم خری هستی😏 یک دفعه دیدم از بالای سرمون دور تا دور مون افرادش وایسادن واز بالا محاصرمون کردند جیمین تو گوشم گفت ارباب الان چیکار کنیم کاملا محاصره شدیم جکسون گفت:جئون جونگ کوک خیلی ابلهی که فکر کردی میتونی با من در بیفتی جونگ کوکگفت تو هم خیلی خلی اگه فکر کردی میتونی با محاصره منا بکشی عوضیییس😡 از اون چیزی که فکر میکردم ساده تری
جکسون باقدم های اروم داشت میومد جلوکه جونگ کوک با بیسمی کهتو گوشش بود داد زد حالا یک دفعه ۴ تا هلکوپتر اومدن تمام اون افراد جکسون که بالا بودن را به تیر وگلوله کشوندن یک دفعه جونگ کوک گفت حالا کی بردبازی را؟😏 همونطور که جکسون از ترس این کار داشت فرار میکرد یک گلوله تو مغزش حروم کردم جیگرم حال اومد بلاخره انتقام بابام را گرفتم فکر کرده میتونه با خاندان جئون در بیفته این پسره بیشعور کی هست تهیونگ وجیمین گفتن ارباب بالاخره این کار هم حل شد یک نیش خنده تیزی زدم وگفتم مگه میشه چیزی به دست من حل نشه؟😏 بعد افرادا جمع کردم وگفتم باید سریع بریم کره الان اون مافیا های بی پدر میخوان از موقعیت استفاده کنند وبه من ضربه بزنند یاید حواسم به همهچی باشه فعلا خوشی را ول کنیم بعدا باز میایم😏 سوار هلکوپتر شدیم خیلی دلم عشق وحال میخواست تا به عمارت رسدیم سریع یک دوش گرفتم خسته بودم رفتم تو تختم چشماما رو هم ببارم ولی ولی وقتی فکرش را میکردم که تونستم انتقام بابام را بگیرم یک لبخند رو لبم میومد بلاخره خوابم برد
۲ ساعت بعد
از زبون ا٫ت انقدر گریه کرده بودم که نایی نداشتم بدنم بی جون شده بود خیلی خسته شده بودم اصلا حال نداشتم جم بخورم یک دفهه دیدم قدم های یکی داره نزدیک میشه سایش را که دیدم فهمیدم کیه یک دفعه با ترس گفتم.....
لطفا کامنت وفالو ولایک یادتون نرهه لطفااا
گفتم اینطور نیست که فکر کنی تورا خریدم که توناز بزارمت ولی مثل اونا وحشی هم نیستم دیدم گفت برا همینه انقدر مافیای کوچیکی هستی😏 خیلی عصبی شدم گقتم خفه شو ویک مشک زدم تو دهنش گفتم تو چه خری هستی که به من میگی کیم یا کی نیستم هان؟😡(با داد)جیهوپ گفت هع دیدی گقتم همتون مثل همید همتون روانی هستید نامجون سریع بادیگاردا صدا زد وگفت بیا این پسره ی حیف نونا ببر سلولش تا یک گلوله حرومش نکردم عصبی شده یودم خیلی پرو بود موندم چطور جئون با این زبون درازیش زنده گذاشتش ولی بهش برای نابودی خاندان جئون نیاز دارم نمیشه اینطور باید باهاش دست دوستی بدم تا کمکم کنه
خسته شده بودم برا همین رفتم اتاقم استراحت کنم
از زبون جونگ کوک
خیلی خسته بودم نزیدک نیویورک بودیم دستور اماده باش دادم به خون میکشنومشون تا بفهمند پادشاه کیه تا یفهمند در افتادن یا من یعنی چی😏 یکی از بادیگاردا گفت رئیس رسیدیم گفتم خوب بریم اول رفتیم به عمارتی که تو نیویورک داشتیم نقشه را یکبار دیگه برا همه توضیح دادم سوار ماشین شدیم که بریم به عمارت اون حروم زاده دل تو دلم نبود خون بریزم خیلی وقته خون بعضی ادمای کثیف را نریخدم رسیدم دم عمارتش به همهگفتم گلوله بارون کنندش درا را وا کردم وفریاد زدم جکسونننننننننننن😡 کدوم سوراخی قایم شدی موش کثیفف جرئت داری بیا بیرون تا نشونت بدم عاقبت کاری که کردی کیههههههه تا نشونت بدم من کیمممممم گمشو بیا بیروننننننننننن یک دفعه دیدم از در ورودی خونش اومد بیرون گفت چته جئون جونگ کوک نکنه تو هم دلت مرگ میخواد😏فکر کردی منم خیلی راحت میزارم تو منا بکشی؟هاهاها خیلی ابلهی مثل باباتی کاملا ادم خری هستی😏 یک دفعه دیدم از بالای سرمون دور تا دور مون افرادش وایسادن واز بالا محاصرمون کردند جیمین تو گوشم گفت ارباب الان چیکار کنیم کاملا محاصره شدیم جکسون گفت:جئون جونگ کوک خیلی ابلهی که فکر کردی میتونی با من در بیفتی جونگ کوکگفت تو هم خیلی خلی اگه فکر کردی میتونی با محاصره منا بکشی عوضیییس😡 از اون چیزی که فکر میکردم ساده تری
جکسون باقدم های اروم داشت میومد جلوکه جونگ کوک با بیسمی کهتو گوشش بود داد زد حالا یک دفعه ۴ تا هلکوپتر اومدن تمام اون افراد جکسون که بالا بودن را به تیر وگلوله کشوندن یک دفعه جونگ کوک گفت حالا کی بردبازی را؟😏 همونطور که جکسون از ترس این کار داشت فرار میکرد یک گلوله تو مغزش حروم کردم جیگرم حال اومد بلاخره انتقام بابام را گرفتم فکر کرده میتونه با خاندان جئون در بیفته این پسره بیشعور کی هست تهیونگ وجیمین گفتن ارباب بالاخره این کار هم حل شد یک نیش خنده تیزی زدم وگفتم مگه میشه چیزی به دست من حل نشه؟😏 بعد افرادا جمع کردم وگفتم باید سریع بریم کره الان اون مافیا های بی پدر میخوان از موقعیت استفاده کنند وبه من ضربه بزنند یاید حواسم به همهچی باشه فعلا خوشی را ول کنیم بعدا باز میایم😏 سوار هلکوپتر شدیم خیلی دلم عشق وحال میخواست تا به عمارت رسدیم سریع یک دوش گرفتم خسته بودم رفتم تو تختم چشماما رو هم ببارم ولی ولی وقتی فکرش را میکردم که تونستم انتقام بابام را بگیرم یک لبخند رو لبم میومد بلاخره خوابم برد
۲ ساعت بعد
از زبون ا٫ت انقدر گریه کرده بودم که نایی نداشتم بدنم بی جون شده بود خیلی خسته شده بودم اصلا حال نداشتم جم بخورم یک دفهه دیدم قدم های یکی داره نزدیک میشه سایش را که دیدم فهمیدم کیه یک دفعه با ترس گفتم.....
لطفا کامنت وفالو ولایک یادتون نرهه لطفااا
۱۲.۱k
۰۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.