فیک کوک 《از مافیا متنفرم》Part ⁹
ات ویو
صبح زود از خواب بیدار شدم امروز یه جراعی مهم داشتم رفتم بیمارستان جراعی رو انجام دادم و رفتم تو اتاقم و خوابیدم خستم این چند وقته اصلا درست حسابی استراحت نکردم کاش میشد برم یه ویلا تفریحی که چهار طرفم رو درخت گرفته خدمتکار داشتم میگفتم این بیار اون بیار ای کاش
کوک:تهیونگ فهمیدم چیکار کنم
ته:چی رو چیکار کنی
کوک:ات رو
ته:😐😐😐
کوک:چیه خب
ته:مطمئنی عاشقش نیستی اخه تا حالا ندیدم واسه یه دختر اینقدر فکر کنی
کوک:نه عشق چی
ته:حالا چی به ذهنت رسيده
کوک:اونو عاشق خودم کنم
ته:بیخیال پسر قلبش میشکنه
کوک:من رفتم بیمارستان بای
ته:وایسا کوک
کوک
رفدم بیمارستان اتاقش رو که میدونم کجاس پس رفتم اونجا درو که باز کردم خواب بود خیلی زیباس وقتی که بیداره عین ببر میمونه حالا مثل یه پیشی ناز کوچولو لبای نرمش دلم میخواد دوباره مزشو بچشم خیره بهش بودم و حواسم به زمان نبود
در زدن
پرستار:دکتر ات میتونم بیام تو
پرستار وقتی جوابی نشنید اومد داخل و دید که هردو خوابن
ایشون احتمالا دوست پسر دکتره چه خوشتیپه بهرحال که دکتر ام خوشکله خوش بحالشون پس
ات
چشمام رو باز کردم ولی چیزی که دیدم عین کابوس بود کوک اینجا تکونش دادم که بیدار شد
ات:اینجا چرا خوابی
کوک:داشتم نگات میکردم که خوابم برد
ات:جان
کوک:چیزه خب
ات:بیخیال برو
کوک:تازه اومدم که
ات:خدا میدونه از کی اینجایی حالا چیکارم داشتی
کوک:قلبم درد میکنه
ات:جدی
کوک:اره و
ات:برو طبقه پایین دکتر قلب است من دکتر مغزم
کوک:عه پس اخ سرم
ات:چی میخوای کوک
کوک:تورو
ات:قول دادی
کوک:واسه همینه تا حالا خوبی
ات:نمیری خودم میرم
کوک:کجا
ات:کار دارم برو
کوک
دختره خوش شانسه وگرنه من عمرا واسه یه دختر اینقدر زحمت میکشیدم
تو ماشین بودم که گوشیم زنگ خورد
کوک:بله
ته:اون فرار کرده
کوک:مگه نگفتم تیکه تیکه ش کن الان میام
ات
داشتم میرفتم اتاقم که سوزی رو دیدم رومو کردم اونور که منو نبینه ولی دید
سوزی:چرا در رفتی
ات:عه سوزی تویی
سوزی:ادا در نیار
ات:چیه
سوزی:گفتی کمک میکنی
ات:من بیکار نیستم همونطور که میبینی دکترم
سوزی:ات جونم
ات:ما کی صمیمی شدیم
سوزی:من همیشه میخواستم صمیمی شم ولی تو اصرار داشتی که گرگ تنهایی
ات:من جدی نمیدونم چیکار کنم
سوزی:امشب جونگ سو یه قرار داره تو رستوران ...... باهام بیا
ات:بعدش چی
سوزی:نمیدونم
ات:باشه میام تا شب یه فکری میکنم
سوزی:ممنون ات ممنون
ات:حالا برو
درو اتاقم رو باز مردم ولی یکی پشت بهم رو صندلیم نشسته بود حتما کوکه
ات:جونگ کوک مگه نگفتم ب و
ولی صندلی رو برگردوند جونگ سوک
بلایک بعد برو پارت بعدی ❤️❤️
صبح زود از خواب بیدار شدم امروز یه جراعی مهم داشتم رفتم بیمارستان جراعی رو انجام دادم و رفتم تو اتاقم و خوابیدم خستم این چند وقته اصلا درست حسابی استراحت نکردم کاش میشد برم یه ویلا تفریحی که چهار طرفم رو درخت گرفته خدمتکار داشتم میگفتم این بیار اون بیار ای کاش
کوک:تهیونگ فهمیدم چیکار کنم
ته:چی رو چیکار کنی
کوک:ات رو
ته:😐😐😐
کوک:چیه خب
ته:مطمئنی عاشقش نیستی اخه تا حالا ندیدم واسه یه دختر اینقدر فکر کنی
کوک:نه عشق چی
ته:حالا چی به ذهنت رسيده
کوک:اونو عاشق خودم کنم
ته:بیخیال پسر قلبش میشکنه
کوک:من رفتم بیمارستان بای
ته:وایسا کوک
کوک
رفدم بیمارستان اتاقش رو که میدونم کجاس پس رفتم اونجا درو که باز کردم خواب بود خیلی زیباس وقتی که بیداره عین ببر میمونه حالا مثل یه پیشی ناز کوچولو لبای نرمش دلم میخواد دوباره مزشو بچشم خیره بهش بودم و حواسم به زمان نبود
در زدن
پرستار:دکتر ات میتونم بیام تو
پرستار وقتی جوابی نشنید اومد داخل و دید که هردو خوابن
ایشون احتمالا دوست پسر دکتره چه خوشتیپه بهرحال که دکتر ام خوشکله خوش بحالشون پس
ات
چشمام رو باز کردم ولی چیزی که دیدم عین کابوس بود کوک اینجا تکونش دادم که بیدار شد
ات:اینجا چرا خوابی
کوک:داشتم نگات میکردم که خوابم برد
ات:جان
کوک:چیزه خب
ات:بیخیال برو
کوک:تازه اومدم که
ات:خدا میدونه از کی اینجایی حالا چیکارم داشتی
کوک:قلبم درد میکنه
ات:جدی
کوک:اره و
ات:برو طبقه پایین دکتر قلب است من دکتر مغزم
کوک:عه پس اخ سرم
ات:چی میخوای کوک
کوک:تورو
ات:قول دادی
کوک:واسه همینه تا حالا خوبی
ات:نمیری خودم میرم
کوک:کجا
ات:کار دارم برو
کوک
دختره خوش شانسه وگرنه من عمرا واسه یه دختر اینقدر زحمت میکشیدم
تو ماشین بودم که گوشیم زنگ خورد
کوک:بله
ته:اون فرار کرده
کوک:مگه نگفتم تیکه تیکه ش کن الان میام
ات
داشتم میرفتم اتاقم که سوزی رو دیدم رومو کردم اونور که منو نبینه ولی دید
سوزی:چرا در رفتی
ات:عه سوزی تویی
سوزی:ادا در نیار
ات:چیه
سوزی:گفتی کمک میکنی
ات:من بیکار نیستم همونطور که میبینی دکترم
سوزی:ات جونم
ات:ما کی صمیمی شدیم
سوزی:من همیشه میخواستم صمیمی شم ولی تو اصرار داشتی که گرگ تنهایی
ات:من جدی نمیدونم چیکار کنم
سوزی:امشب جونگ سو یه قرار داره تو رستوران ...... باهام بیا
ات:بعدش چی
سوزی:نمیدونم
ات:باشه میام تا شب یه فکری میکنم
سوزی:ممنون ات ممنون
ات:حالا برو
درو اتاقم رو باز مردم ولی یکی پشت بهم رو صندلیم نشسته بود حتما کوکه
ات:جونگ کوک مگه نگفتم ب و
ولی صندلی رو برگردوند جونگ سوک
بلایک بعد برو پارت بعدی ❤️❤️
۶.۸k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.