part 138
#part_138
#فرار
- نچ نچ نچ عروسم اینقدر هول ؟؟؟
اول تعجب کردم ولی بعد من زدم زیر خنده ولی دیانا سرخ شد و سر شو انداخت پایین وای صحنه عجیب سااال دیانا و خجالتتتتت جلل عجایب رومو سمت ارسلام کردم
- سلام مگه تو خواب نبودی ؟؟
جدی و با اخم نگام کرد و با عصبانیت الکی گفت
- مگه شما دوتا وروجک میزارین ادم بخوابه ؟ از صدای جیغتون خواب از سرم پرید
منو دیانا خندیدیم که باز خطاب به من با یه لحن خاصی گفت:
- در ضمن شمام دیشب جات خیلی خوب بود نه گردن من نابود شد یادت باشه یه ماساژ بدهکاری نیکا خانوم
لبمو گاز کرفتمو به دیانا اشاره کردم که شیطون خندید و رفت از اتاق بیرون پسره پرو شانس من شیطون شده حالا قبلا که برج زهرمار بود بهتر بود حالا به دیانا که داره عین نا مادری سیندرلا نیگام میکرد چی بگم دیانا یه خنده شیطون کرد
- اره ؟؟؟؟
با تعجب گفتم:
- چی اره !!!!؟؟؟؟
همونجوری که ازم اروم دور میشد مظلوم گفت
- دارم خاله میشم !!!!؟؟؟
یکم به حرفش فکر کردم و یهو جیغ زدم
- دیانا کشتمتت یعنیی !!
دویدم دنبالش که از اتاق پرید بیرون و در رفت ایستادمو از خجالت لبمو گاز گرفتم دختره بیشعور ببین چی میگه خوبه ارسلان تو اتاق نبوداا صبحونه رو با دیانا و کتی جون و ارسلان باهم خوردیم البته با چشم و ابرو اومدنای دیانا و چشمکای کتی جون چه صبحونه ای هم خوردیم رسما کوفتم شد حالا هی من چشم غره میرفتم به دیانا که بس کنه ولی بیشعور بدتر میکرد و ابروها شو برام مینداخت تند تند بالا و با نیش باز به ارسلان اشاره می کرد دلم میخواست قیچی بردارم ابروهاشو کامل بچینم و نیششو جر بدم حالا بماند که این ارسلان جونورم اصلا بدش نمیومد و هی زیر زیرکی
میخندید خلاصه همه چی دست به دست هم داد تا صبحانه کوفتم شد حالا اینا همه به کنار این کتی جونم باز نگاهاش داره خاص میشه یهو شصتم خبردار شد
#فرار
- نچ نچ نچ عروسم اینقدر هول ؟؟؟
اول تعجب کردم ولی بعد من زدم زیر خنده ولی دیانا سرخ شد و سر شو انداخت پایین وای صحنه عجیب سااال دیانا و خجالتتتتت جلل عجایب رومو سمت ارسلام کردم
- سلام مگه تو خواب نبودی ؟؟
جدی و با اخم نگام کرد و با عصبانیت الکی گفت
- مگه شما دوتا وروجک میزارین ادم بخوابه ؟ از صدای جیغتون خواب از سرم پرید
منو دیانا خندیدیم که باز خطاب به من با یه لحن خاصی گفت:
- در ضمن شمام دیشب جات خیلی خوب بود نه گردن من نابود شد یادت باشه یه ماساژ بدهکاری نیکا خانوم
لبمو گاز کرفتمو به دیانا اشاره کردم که شیطون خندید و رفت از اتاق بیرون پسره پرو شانس من شیطون شده حالا قبلا که برج زهرمار بود بهتر بود حالا به دیانا که داره عین نا مادری سیندرلا نیگام میکرد چی بگم دیانا یه خنده شیطون کرد
- اره ؟؟؟؟
با تعجب گفتم:
- چی اره !!!!؟؟؟؟
همونجوری که ازم اروم دور میشد مظلوم گفت
- دارم خاله میشم !!!!؟؟؟
یکم به حرفش فکر کردم و یهو جیغ زدم
- دیانا کشتمتت یعنیی !!
دویدم دنبالش که از اتاق پرید بیرون و در رفت ایستادمو از خجالت لبمو گاز گرفتم دختره بیشعور ببین چی میگه خوبه ارسلان تو اتاق نبوداا صبحونه رو با دیانا و کتی جون و ارسلان باهم خوردیم البته با چشم و ابرو اومدنای دیانا و چشمکای کتی جون چه صبحونه ای هم خوردیم رسما کوفتم شد حالا هی من چشم غره میرفتم به دیانا که بس کنه ولی بیشعور بدتر میکرد و ابروها شو برام مینداخت تند تند بالا و با نیش باز به ارسلان اشاره می کرد دلم میخواست قیچی بردارم ابروهاشو کامل بچینم و نیششو جر بدم حالا بماند که این ارسلان جونورم اصلا بدش نمیومد و هی زیر زیرکی
میخندید خلاصه همه چی دست به دست هم داد تا صبحانه کوفتم شد حالا اینا همه به کنار این کتی جونم باز نگاهاش داره خاص میشه یهو شصتم خبردار شد
۱.۴k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.