عشق ناپایدار 💔 ■Part 31■
[پرش زمانی به شیش سال بعد]
(دایون)
امروز روز جراحی نایونه و همه ما نگران پشت در اتاق نشستیم تا جراحی تموم بشه
دایون: نامجون بلایی سر بچم نیاد
نامجون: نترس عزیزم یه آپاندیس سادست
دایون: اوففف نمیدونم چرا استرس دارم
نامجون: نگران نباش آپاندیس اونقدرا هم عمل حساسی نیست زود تموم میشه
دایون: امیدوارم
مین هو: مامان آبجی کی میاد؟
دایون: میاد پسرم یکی دو ساعت دیگه
مین هو: دلم براش تنگ شده آخه
دایون: میدونم عزیزم ولی خب باید صبر کنی تا عملش تموم بشه
مین هو: هوففف
دو ساعت گذشت و دکتر از اتاق عمل اومد بیرون ، منو نامجون رفتیم سمتش
نامجون: چیشد دکتر؟
دکتر: عمل با موفقیت انجام شد نگران نباشید
دایون: ممنون
به دکتر تعظیم کوتاهی کردیم و رفتیم سمت بخش که دکتر گفت یک ساعت دیگه میتونیم بریم داخل اتاق برای همین هر سه رفتیم توی محوطه بیرونی منتظر نشستیم تا اینکه اون یک ساعت گذشت و ما رفتیم تو اتاق که دیدیم نایون روی تخت دراز کشیده و به پنجره زل زده
مین هو: ابجییی
نایون به مین هو نگاه کرد و لبخندی زد
دایون: خوبی؟
نایون: آره خوبم
دایون: درد چی؟ در نداری؟
نایون: در مقابل دردایی که تحمل کردم هیچی نیست
نامجون: من نمیدونم چرا هر چی بلاست سر تو میاد
نایون: بابا(با خنده)
نامجون: خب راست میگم دیگه سه سال که با سرطان دست و پنجه نرم کردی بعد از اون دستت شکست امروزم که آپاندیست بازی در اورد
دایون: ای بابا حالا نمیخواد یاد آوری کنی
نایون: اشکال نداره منکه دیگه به بیمارستان عادت کردم
دایون: هوففف
نایون: کی مرخص میشم؟
نامجون: پس فردا
نایون: ای بابا اینکه دیگه چیزی نیست چرا باید انقدر بستری باشم
نامجون: دیگه اونشو از دکترت بپرس
مین هو: زودی خوب شو بیا بازی کنیم
نایون: چشم فسقل خان
تا شب همگی با هم حرف زدیم تا اینکه ساعت ۹ شد و نامجون و مین هو رفتن خونه و من شب رو موندم تو بیمارستان و شب رو اونجا سپری کردم
کپی ممنوع ❌
(دایون)
امروز روز جراحی نایونه و همه ما نگران پشت در اتاق نشستیم تا جراحی تموم بشه
دایون: نامجون بلایی سر بچم نیاد
نامجون: نترس عزیزم یه آپاندیس سادست
دایون: اوففف نمیدونم چرا استرس دارم
نامجون: نگران نباش آپاندیس اونقدرا هم عمل حساسی نیست زود تموم میشه
دایون: امیدوارم
مین هو: مامان آبجی کی میاد؟
دایون: میاد پسرم یکی دو ساعت دیگه
مین هو: دلم براش تنگ شده آخه
دایون: میدونم عزیزم ولی خب باید صبر کنی تا عملش تموم بشه
مین هو: هوففف
دو ساعت گذشت و دکتر از اتاق عمل اومد بیرون ، منو نامجون رفتیم سمتش
نامجون: چیشد دکتر؟
دکتر: عمل با موفقیت انجام شد نگران نباشید
دایون: ممنون
به دکتر تعظیم کوتاهی کردیم و رفتیم سمت بخش که دکتر گفت یک ساعت دیگه میتونیم بریم داخل اتاق برای همین هر سه رفتیم توی محوطه بیرونی منتظر نشستیم تا اینکه اون یک ساعت گذشت و ما رفتیم تو اتاق که دیدیم نایون روی تخت دراز کشیده و به پنجره زل زده
مین هو: ابجییی
نایون به مین هو نگاه کرد و لبخندی زد
دایون: خوبی؟
نایون: آره خوبم
دایون: درد چی؟ در نداری؟
نایون: در مقابل دردایی که تحمل کردم هیچی نیست
نامجون: من نمیدونم چرا هر چی بلاست سر تو میاد
نایون: بابا(با خنده)
نامجون: خب راست میگم دیگه سه سال که با سرطان دست و پنجه نرم کردی بعد از اون دستت شکست امروزم که آپاندیست بازی در اورد
دایون: ای بابا حالا نمیخواد یاد آوری کنی
نایون: اشکال نداره منکه دیگه به بیمارستان عادت کردم
دایون: هوففف
نایون: کی مرخص میشم؟
نامجون: پس فردا
نایون: ای بابا اینکه دیگه چیزی نیست چرا باید انقدر بستری باشم
نامجون: دیگه اونشو از دکترت بپرس
مین هو: زودی خوب شو بیا بازی کنیم
نایون: چشم فسقل خان
تا شب همگی با هم حرف زدیم تا اینکه ساعت ۹ شد و نامجون و مین هو رفتن خونه و من شب رو موندم تو بیمارستان و شب رو اونجا سپری کردم
کپی ممنوع ❌
۸۳.۸k
۰۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.