آوای زندگی 4
وانشات آوای زندگی پارت4
چندتا پسر دیگه اومدن پایین و منو از توی اون خونه ی کوچیک بردن بیرون بخاطر کوبیده شدم سرم به دیوار از حال رفتم
جنگکوگ ویو*
داشتم از اون دختر سوال میپرسیدم با من و من جواب میداد دختر اون پدر داره راجب چی حرف میزنه مهم نی میخواستم ازش سوال کنم که صدای پای یه گرگینه به گوشم رسید
اون لی یونگ عوضی بود اون از ماهییت
ما خبر داشت پس اون کفش های فاکی رو پوشید بود که ما صدای پاشو نشنویم
قبل از اینکه بتونم کاری کنم در با شدت باز شد و با تفنگ به تهیونگ شلیک کرد اون دختر رو ازاد کردم رفتم سمت لی یونگ باهم دعوا کردیم بقیه ی بچه ها اومدن و اون دختر و تهیونگ رو بردن و بعدش اومدن به من کمک کردن درواقع به لی یونگ کمک کردن اگه یکم دیرتر میومدن اون لی یونگ عوضیییی
رو میکشتم تنها رقیب من نبود ولی بدترین رقیب من بود
ازش متنفر بودم تمام اتفاقات این پنج سال اخیر زیر سر اون و باند شو اون پدر فاکیش
بود اعضا مارو از هم جدا کردن
شوگا: اروم باش جنگکوک
جیهوپ: بستونه چراااااا اینجوری میکنین
لی یونگ: هه(پوزخند) میبینیم توله سگ جدید اوردی ههههه
جنگکوک: من دهن فاکی تورو میدوزم....
شوگا: اروم باش جنگکوگ ولی کن
لی یونگ: ولم کنیددد با داد
جنگکوک: چرا ولمون نمیکنی دنبال چی میگردی اااااهاآااااا
لی یونگ: ههه... جنگکوگ نگو که نمیدونی
نامجون: اگه دنبال اون یاقوتی اون دست ما نیست ما دنبالشیم
لی یونگ: پس کجاست
جین: ما رقیب تو اییم از میپرسی ما حتی اگه دستمون هم باشه بهت نمیگییم
لی یونگ به خاطر گرگینه بودنش قدرت دویدن سریعی داشت سریع از خونه فرار کرد و رفت.......
خب شرطا رسیده بود و من این پارت رو گذاشتم اگه دستم یاری کنه پارت بعدی این فیک رو هم میزارم تا امروز و اگه نه که خب نه دیگه و این که یه توضیح بچه ها توی داستان اون یاقوت یه یاقوت فراطبیعی و خیلی ارزشمنده که ازش فقط یه دونه توی دنیا وجود داره و این یاقوت قدرت های عجیب و زیادی داره که جلوتر باهاش آشنا میشید گفتم بدونید که گیج نشید که این یاقوته چیه قضیش اینه
لایک و کامنت بزارید بوص بای
چندتا پسر دیگه اومدن پایین و منو از توی اون خونه ی کوچیک بردن بیرون بخاطر کوبیده شدم سرم به دیوار از حال رفتم
جنگکوگ ویو*
داشتم از اون دختر سوال میپرسیدم با من و من جواب میداد دختر اون پدر داره راجب چی حرف میزنه مهم نی میخواستم ازش سوال کنم که صدای پای یه گرگینه به گوشم رسید
اون لی یونگ عوضی بود اون از ماهییت
ما خبر داشت پس اون کفش های فاکی رو پوشید بود که ما صدای پاشو نشنویم
قبل از اینکه بتونم کاری کنم در با شدت باز شد و با تفنگ به تهیونگ شلیک کرد اون دختر رو ازاد کردم رفتم سمت لی یونگ باهم دعوا کردیم بقیه ی بچه ها اومدن و اون دختر و تهیونگ رو بردن و بعدش اومدن به من کمک کردن درواقع به لی یونگ کمک کردن اگه یکم دیرتر میومدن اون لی یونگ عوضیییی
رو میکشتم تنها رقیب من نبود ولی بدترین رقیب من بود
ازش متنفر بودم تمام اتفاقات این پنج سال اخیر زیر سر اون و باند شو اون پدر فاکیش
بود اعضا مارو از هم جدا کردن
شوگا: اروم باش جنگکوک
جیهوپ: بستونه چراااااا اینجوری میکنین
لی یونگ: هه(پوزخند) میبینیم توله سگ جدید اوردی ههههه
جنگکوک: من دهن فاکی تورو میدوزم....
شوگا: اروم باش جنگکوگ ولی کن
لی یونگ: ولم کنیددد با داد
جنگکوک: چرا ولمون نمیکنی دنبال چی میگردی اااااهاآااااا
لی یونگ: ههه... جنگکوگ نگو که نمیدونی
نامجون: اگه دنبال اون یاقوتی اون دست ما نیست ما دنبالشیم
لی یونگ: پس کجاست
جین: ما رقیب تو اییم از میپرسی ما حتی اگه دستمون هم باشه بهت نمیگییم
لی یونگ به خاطر گرگینه بودنش قدرت دویدن سریعی داشت سریع از خونه فرار کرد و رفت.......
خب شرطا رسیده بود و من این پارت رو گذاشتم اگه دستم یاری کنه پارت بعدی این فیک رو هم میزارم تا امروز و اگه نه که خب نه دیگه و این که یه توضیح بچه ها توی داستان اون یاقوت یه یاقوت فراطبیعی و خیلی ارزشمنده که ازش فقط یه دونه توی دنیا وجود داره و این یاقوت قدرت های عجیب و زیادی داره که جلوتر باهاش آشنا میشید گفتم بدونید که گیج نشید که این یاقوته چیه قضیش اینه
لایک و کامنت بزارید بوص بای
۹.۸k
۰۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.