سناریو از باجی پارت۴
پارت۴
سناریو از باجی وا/ت
باجی روشو به سمت تو برگردوند و ومد نزدیکو انقدر نزدیکت شده بود که میتونستی نفساشو رو صورتت احساس کنی
باجی:میبینی که همه فرار کردن رفتن واگه اتفاقی برات بیفه همش تقصیر منه
ولی بازم اگه میخوای میتونی بری
ا/ت:من واقعا معزرت میخوام باجی سان
باجی: بیا بریم خونه من نترس من با مادرم زندگی میکنم
ا/ت:واقعا ممنونم
باجی:انقدر حرف نزن زودباش حرکت کون کوچولو
ا/ت:باشه
باجی داشت میرفت تو هم ساکتو بر داشتی و از دنبالش رفتی
باجی:بلدی سوار متور بشی کوچولو
ا/ت: اره بلدم
باجی: خوبه پس سوار شو کوچولو
ا/ت:میشه منو کوچولو صدا نکنی
باجی:باشه هویج
ا/ت:واقعا که (لپاشو باد کرد وبایکمی اخم این حرفو زد)
باجی وقتی این کار ا/ت رو دید یه لبخند رو صورتش ومد ولی زود جمش کرد وسوار متر شد ا/ت هم سوار شد وحرکت کردن باجی خیلی توند میروند
ا/ت:باجی سان میشه یکمی ارومتر برید
باجی:چی گفتی
که یهو نزدیک بود بیوفتی که کمر باجی رو گرفتی وخودتو چسپوندی بهش
باجی:هی داری چیکار میکنی
ا/ت:ببخشید نزدیک بود بیفتم مجبور شدم
باجی: خودتو سفت بگیر نیفتی کوچولو (با خنده این حرفو زد)
۵۰دقیقه بعد
باجی:خوب کوچولو اگه زحمتی نیست دیگه ولم کن رسیدیم نکنه میخوای تا خونه همینتوری بغلم کنی😂
ا/ت:چی اه ببخشید حواسم نبود
باجی :پیاده شو
ا/ت:باشه
شما وباجی رفتید تو خونه ولی مادر باجی خونه نبود ورو یه برگه نوشته بود که رفته خرید وشب بر میگرده وبرگه رو به یخچال چسپنده بود
باجی:مادرم خونه نیست رفته خرید ولی شب میاد گرسنته چیزی میخوری
ا/ت:نه اصلا نیاز نیست من گرنسه نیستم
وقتی داشتی این حرفو میزدی یهو شکمت شروع کرد به قارو قور کردن تو هم از خجالت زیاد سرخ شدی
باجی:اره معلومه که گرسنه نیستی کوچولو صبر کن برات یاکی سوبا میارم
ا/ت:ممنونم
۵دقیقه بعد
ومیدوارم خوشتون بیاد اگه دوسش داشتید لایک کنید پارت بعدیروهم بزارم کیوتام😘
سناریو از باجی وا/ت
باجی روشو به سمت تو برگردوند و ومد نزدیکو انقدر نزدیکت شده بود که میتونستی نفساشو رو صورتت احساس کنی
باجی:میبینی که همه فرار کردن رفتن واگه اتفاقی برات بیفه همش تقصیر منه
ولی بازم اگه میخوای میتونی بری
ا/ت:من واقعا معزرت میخوام باجی سان
باجی: بیا بریم خونه من نترس من با مادرم زندگی میکنم
ا/ت:واقعا ممنونم
باجی:انقدر حرف نزن زودباش حرکت کون کوچولو
ا/ت:باشه
باجی داشت میرفت تو هم ساکتو بر داشتی و از دنبالش رفتی
باجی:بلدی سوار متور بشی کوچولو
ا/ت: اره بلدم
باجی: خوبه پس سوار شو کوچولو
ا/ت:میشه منو کوچولو صدا نکنی
باجی:باشه هویج
ا/ت:واقعا که (لپاشو باد کرد وبایکمی اخم این حرفو زد)
باجی وقتی این کار ا/ت رو دید یه لبخند رو صورتش ومد ولی زود جمش کرد وسوار متر شد ا/ت هم سوار شد وحرکت کردن باجی خیلی توند میروند
ا/ت:باجی سان میشه یکمی ارومتر برید
باجی:چی گفتی
که یهو نزدیک بود بیوفتی که کمر باجی رو گرفتی وخودتو چسپوندی بهش
باجی:هی داری چیکار میکنی
ا/ت:ببخشید نزدیک بود بیفتم مجبور شدم
باجی: خودتو سفت بگیر نیفتی کوچولو (با خنده این حرفو زد)
۵۰دقیقه بعد
باجی:خوب کوچولو اگه زحمتی نیست دیگه ولم کن رسیدیم نکنه میخوای تا خونه همینتوری بغلم کنی😂
ا/ت:چی اه ببخشید حواسم نبود
باجی :پیاده شو
ا/ت:باشه
شما وباجی رفتید تو خونه ولی مادر باجی خونه نبود ورو یه برگه نوشته بود که رفته خرید وشب بر میگرده وبرگه رو به یخچال چسپنده بود
باجی:مادرم خونه نیست رفته خرید ولی شب میاد گرسنته چیزی میخوری
ا/ت:نه اصلا نیاز نیست من گرنسه نیستم
وقتی داشتی این حرفو میزدی یهو شکمت شروع کرد به قارو قور کردن تو هم از خجالت زیاد سرخ شدی
باجی:اره معلومه که گرسنه نیستی کوچولو صبر کن برات یاکی سوبا میارم
ا/ت:ممنونم
۵دقیقه بعد
ومیدوارم خوشتون بیاد اگه دوسش داشتید لایک کنید پارت بعدیروهم بزارم کیوتام😘
۱.۴k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.