Part36
Part36
یونگی: میشه رسمی حرف نزنی؟
سویا: چی؟ چشم...یعنی باشه
یونگی: خوبه رسیدیم
سویا ویو
از ماشین پیاده شدیم و به طرف یه رستوران شیک و بزرگ حرکت کردیم وارد شدیم عجیب بود هیچ کس اونجا نبود روی زمین پر از گلبرگ گل رز بود و این گلبرگ ها به شکل یک راه در اومده بود
یونگی: بیا
با یونگی رفتیم و سر یه میز خیلی خوشگل نشستیم میز با گل تزئین شده بود و روی میز شمع قرمز مدادی بود که یونگی روشنشدن کرد
گارسون: خوش اومدیم سرورم
یونگی: ممنون
گارسون: چی میل دارید؟
یونگی نگاهی به سویا کرد
یونگی: چی میخوری؟
سویا: نگاهی به منو کردم...من پاستا میخورم
یونگی: پس دوتا پاستای فرانسوی برامون بیارید
گارسون: چشم
سویا ویو
چرا انقدر خلوته؟ چرا انقدر رمانتیکه؟ چرا همه جا عاشقانست؟ نکنه...نه...امکان نداره به این زودی؟ ولی من که کاری نکردم چطوری....
یونگی: چیزی شده
سویا: نه...چطور؟
یونگی: خیلی تو فکری؟
سویا: آهان...دارم به کارو پرونده ها فکر میکنم
یونگی: میشه برای چند ساعت پرونده و کار واینا رو ول کنی؟
سویا: عامممممم باشه
یونگی: خوبه
سویا: راستی چی میخواستی بهم بگی؟
یونگی: باید صبر کنی
سویا ویو
دارم فصولی میمیرم ولی نمیگه اه یه کم که گذشت غدا رو آوردم و شروع کردیم به خوردن که در کنارش یه شیشه شراب قرمز هم گذاشتن یونگی در شراب رو باز کرد و توی جام ها ریخت و یکی از جام هارو به طرفم گرفت....
.......
ادامه دارد
یونگی: میشه رسمی حرف نزنی؟
سویا: چی؟ چشم...یعنی باشه
یونگی: خوبه رسیدیم
سویا ویو
از ماشین پیاده شدیم و به طرف یه رستوران شیک و بزرگ حرکت کردیم وارد شدیم عجیب بود هیچ کس اونجا نبود روی زمین پر از گلبرگ گل رز بود و این گلبرگ ها به شکل یک راه در اومده بود
یونگی: بیا
با یونگی رفتیم و سر یه میز خیلی خوشگل نشستیم میز با گل تزئین شده بود و روی میز شمع قرمز مدادی بود که یونگی روشنشدن کرد
گارسون: خوش اومدیم سرورم
یونگی: ممنون
گارسون: چی میل دارید؟
یونگی نگاهی به سویا کرد
یونگی: چی میخوری؟
سویا: نگاهی به منو کردم...من پاستا میخورم
یونگی: پس دوتا پاستای فرانسوی برامون بیارید
گارسون: چشم
سویا ویو
چرا انقدر خلوته؟ چرا انقدر رمانتیکه؟ چرا همه جا عاشقانست؟ نکنه...نه...امکان نداره به این زودی؟ ولی من که کاری نکردم چطوری....
یونگی: چیزی شده
سویا: نه...چطور؟
یونگی: خیلی تو فکری؟
سویا: آهان...دارم به کارو پرونده ها فکر میکنم
یونگی: میشه برای چند ساعت پرونده و کار واینا رو ول کنی؟
سویا: عامممممم باشه
یونگی: خوبه
سویا: راستی چی میخواستی بهم بگی؟
یونگی: باید صبر کنی
سویا ویو
دارم فصولی میمیرم ولی نمیگه اه یه کم که گذشت غدا رو آوردم و شروع کردیم به خوردن که در کنارش یه شیشه شراب قرمز هم گذاشتن یونگی در شراب رو باز کرد و توی جام ها ریخت و یکی از جام هارو به طرفم گرفت....
.......
ادامه دارد
۱.۱k
۱۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.