پارت ۲
پارت ۲
با دستاش موهامو نوازش کرد و همونطور که تو چشمام نگاه میکرد و فقط یه پوزخند ترسناک رو لباش بود گفت
+اووو دختر کوچولوم یکم بی ادب شده من تو رو اینجوری تربیت کردم؟هوم؟
_من تا یادمه فقط شکنجه شدم تا ادب
+نظرت چیه دوباره آدمت کنم(پوزخند)
_حالم ازت به هم میخوره عوضی
با سوزش یه طرف صورتم اشکام دوباره هجوم آورد اون بهم سیلی زد خیلی محکم که پرت شدم رو زمین اونم نشست و چونمو آورد بالا و لیسی به خون روی لبمزد و گفت
+آدمت میکنم بلاخره
بعد از زیر پاهام گرفت و بغلم کرد و بردم بالا تو اتاق پرتم کرد رو تخت و درو قفل کرد کمربندشو ازکمرش درآورد و دستامو به تخت بستید و به تقلا های من نگاه میکرد و پوزخند میزد و.....(اسمات خیلی خیلی خیلی خشنننن)
از زبان یونا:
هر دو رو تخت بودیم محکم بغلم کرده بود و بین پاهاش منو گیر انداخته بود و صورتمو هی میبوسید و این رو مخم بود
_تا کی باید اینجوری زندگی کنم
+تا هر وقت که لجبازی کنی بیبی دال
_نه اینطوری هم نیس یه روز میمیرم اونم به دست خودت
+من هیچوقت تو رو نمیکشم چون تو همه چیز منی چرا نمیخوای بفهمی
_دروغ میگی
+هر جور میخوای فک کن من عاشقتم کوچولوم
سرمو بوسید و بعد بلند شد و لباساشو پوشید و رفت بیرون منم دوباره به کار همیشگیم یعنی گریه کردن ادامه دادم حتی نمیتونستم بلند شم از جام ...
با دستاش موهامو نوازش کرد و همونطور که تو چشمام نگاه میکرد و فقط یه پوزخند ترسناک رو لباش بود گفت
+اووو دختر کوچولوم یکم بی ادب شده من تو رو اینجوری تربیت کردم؟هوم؟
_من تا یادمه فقط شکنجه شدم تا ادب
+نظرت چیه دوباره آدمت کنم(پوزخند)
_حالم ازت به هم میخوره عوضی
با سوزش یه طرف صورتم اشکام دوباره هجوم آورد اون بهم سیلی زد خیلی محکم که پرت شدم رو زمین اونم نشست و چونمو آورد بالا و لیسی به خون روی لبمزد و گفت
+آدمت میکنم بلاخره
بعد از زیر پاهام گرفت و بغلم کرد و بردم بالا تو اتاق پرتم کرد رو تخت و درو قفل کرد کمربندشو ازکمرش درآورد و دستامو به تخت بستید و به تقلا های من نگاه میکرد و پوزخند میزد و.....(اسمات خیلی خیلی خیلی خشنننن)
از زبان یونا:
هر دو رو تخت بودیم محکم بغلم کرده بود و بین پاهاش منو گیر انداخته بود و صورتمو هی میبوسید و این رو مخم بود
_تا کی باید اینجوری زندگی کنم
+تا هر وقت که لجبازی کنی بیبی دال
_نه اینطوری هم نیس یه روز میمیرم اونم به دست خودت
+من هیچوقت تو رو نمیکشم چون تو همه چیز منی چرا نمیخوای بفهمی
_دروغ میگی
+هر جور میخوای فک کن من عاشقتم کوچولوم
سرمو بوسید و بعد بلند شد و لباساشو پوشید و رفت بیرون منم دوباره به کار همیشگیم یعنی گریه کردن ادامه دادم حتی نمیتونستم بلند شم از جام ...
۲۳.۵k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.