پارت 2
با لبخند راه افتادم بعد بیست مین رسیدیم با رو نا پیاده شدم رفتیم که در رو باز کردم همین در رو باز کردم دیدم مادر پدرم عموم با زن عموم اون دختر نچسبش رو دیدم مادر کوک: اوه سلام پسرم اومدی کجا بودین نوه ی گلم چطوره
رو نا : خوبم شما خوبین
عمو کوک : سلام پسرم خوبی
زن عموی کوک : کجا بودین ( آخ به تو چه)
کوک: بیرون با رو نا خوش میگذروندیم
*اسم دختر عمو ی کوک لونا عه مرده شور قیافش ببرن *
لونا سلام کوک خوبی دلم برات تنگ شده بود ( با عشوه)
کوک : سلام ( با لحن سرد )
* این دختره ی نکبت تو مردن مین هو دست داشته و کوک هم فهمیده ولی اون نمی دونه *
لونا : عه چرا اینجوری میکنی ولش کن بیا بشین پیشمون ( عشوه با لبخند چندش )
رفتن نشستن
یکم عمو ی کوک بابا ش حرف زدن ( امان از گشادی )
لونا که حرصش گرفته بود گفت بابا جون عمو جون چرا نمیرین سر اصل مطلب
عمو کوک: باشه دخترم. کوک قبلن هم بهت گقته بودم پنج سالی میشه که مین هو مرده ( دروغ میگه مثه سگ) تو هم که جوونی چرا با دخترم ازدواج نمی کنی
بابا ی کوک: راست میگه پسرم
کوک : عمو قبلن گفتی منم جوابش تونو رو دادم یادت نیست ( یه دفعه بلند میشه با داد) میگه واقعا فکر کردین نمیدونم دخترت رو میدی به من که پول من رو بالا بکشین بعدشم این هر*زه جای مین هو رو نمیگیره
رو نا با مامان کوک که ترسیده بودن لونا هم داشت اشک تمساح میخریت زن عمو ی کوک هم مث بز داشت نگاه میکرد که بابا ی کوک بلند شد شترررقق مث سگ عموی کوک رو زد بعدم پرت کردنشون بیرون
بابا کوک : ببخشید پسرم نمی دونستم همچین اشغال هایی هستن
مامان کوک : تف به قیافه هاشون ( بعدشم رو نا رو بغل کرد )
کوک : اشکالی نداره بابا
بعد رفتن حرف زدن میوه خوردن ( امان از گشادی )
بابا ی کوک : خب پسرم ما دیگه بریم
رو نا: بابا بزرگ میشه بمونین لطفااا * با چشمای گربه ای )
بابا ی کوک :باشه دخترم چشماتو اونجوری نکن دل آب شد برات
مامان کوک : خجالت بکش مرد
بابا ی کوک : خودت نگاه کن مث بچگی های کوک عه
مامان کوک : راست میگی مث اون گوگولی عه
کوک : مامان
مامان کوک : یامان
رونا بابا ی کوک از خنده به نخ سوزن احتیاج پیدا میکنن
رو نا : بریم بخوابیم
مامان با با ی کوک : بریم
کوک : باشه بریم
دستم خورد شد :/
لیاقت لایک نداره :/
از فیکم خوشتون اومده
شرط نداره
کامنت یادت نره پشمکم
رو نا : خوبم شما خوبین
عمو کوک : سلام پسرم خوبی
زن عموی کوک : کجا بودین ( آخ به تو چه)
کوک: بیرون با رو نا خوش میگذروندیم
*اسم دختر عمو ی کوک لونا عه مرده شور قیافش ببرن *
لونا سلام کوک خوبی دلم برات تنگ شده بود ( با عشوه)
کوک : سلام ( با لحن سرد )
* این دختره ی نکبت تو مردن مین هو دست داشته و کوک هم فهمیده ولی اون نمی دونه *
لونا : عه چرا اینجوری میکنی ولش کن بیا بشین پیشمون ( عشوه با لبخند چندش )
رفتن نشستن
یکم عمو ی کوک بابا ش حرف زدن ( امان از گشادی )
لونا که حرصش گرفته بود گفت بابا جون عمو جون چرا نمیرین سر اصل مطلب
عمو کوک: باشه دخترم. کوک قبلن هم بهت گقته بودم پنج سالی میشه که مین هو مرده ( دروغ میگه مثه سگ) تو هم که جوونی چرا با دخترم ازدواج نمی کنی
بابا ی کوک: راست میگه پسرم
کوک : عمو قبلن گفتی منم جوابش تونو رو دادم یادت نیست ( یه دفعه بلند میشه با داد) میگه واقعا فکر کردین نمیدونم دخترت رو میدی به من که پول من رو بالا بکشین بعدشم این هر*زه جای مین هو رو نمیگیره
رو نا با مامان کوک که ترسیده بودن لونا هم داشت اشک تمساح میخریت زن عمو ی کوک هم مث بز داشت نگاه میکرد که بابا ی کوک بلند شد شترررقق مث سگ عموی کوک رو زد بعدم پرت کردنشون بیرون
بابا کوک : ببخشید پسرم نمی دونستم همچین اشغال هایی هستن
مامان کوک : تف به قیافه هاشون ( بعدشم رو نا رو بغل کرد )
کوک : اشکالی نداره بابا
بعد رفتن حرف زدن میوه خوردن ( امان از گشادی )
بابا ی کوک : خب پسرم ما دیگه بریم
رو نا: بابا بزرگ میشه بمونین لطفااا * با چشمای گربه ای )
بابا ی کوک :باشه دخترم چشماتو اونجوری نکن دل آب شد برات
مامان کوک : خجالت بکش مرد
بابا ی کوک : خودت نگاه کن مث بچگی های کوک عه
مامان کوک : راست میگی مث اون گوگولی عه
کوک : مامان
مامان کوک : یامان
رونا بابا ی کوک از خنده به نخ سوزن احتیاج پیدا میکنن
رو نا : بریم بخوابیم
مامان با با ی کوک : بریم
کوک : باشه بریم
دستم خورد شد :/
لیاقت لایک نداره :/
از فیکم خوشتون اومده
شرط نداره
کامنت یادت نره پشمکم
۶.۶k
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.