وقتی بعد مدت ها ... p4
زمان حال =
محکم با گوشی زدی تو سرت : وایییی پس چرا صب کنارم نبود ؟؟ چرا یادم نبوددد ؟ چرااا ؟؟ چرا زنگ نزده ؟
گوشی و پرت کردی و سرت و گرفتی : دیگه لب به الکل نمیزنمممم
همینطوری که سر خودت غر غر میکردی زنگ خونه به صدا در اومد
از رو تخت بلند شدی و بدون اینکه به چشمی در نگاهی بندازی در و باز کردی
فردی که انتظار نداشتی وارد خونه شد ..
لینو : برگشتی ؟؟ ..
همینطور که صحبت میکرد به طرف آشپزخونه رفت و دستاشو میشست : صب زود چان هیونگ زنگ زد برم سر تمرین ..
نتونستم پیشت باشم ..
کمرت که در نگرفت رو مبل ؟!
بدون اینکه حرفی بزنی نگاش میکردی
به سمت یخجال رفت و چند تا پیاز و گوجه آورد بیرون : بیخیال ... امروزت خوب بود ؟؟
+ ....
اومد سمتت و دستش و جلوت تکون داد که به خودت اومدی
+ چی گفتی ؟
_ امروز خوب بود ؟
+ آها ... اره صب یه خورده دیر بیدار شدم ولی تونستم به کلاس برسم
_ اوه خوبه ..... یه گوجه دیگه از یخچال بده بهم
گوجه ای و از یخچال در آوردی و به سمتش گرفتی
از خرد کردن دست کشید و گوجه رو از دستت گرفت
اما قبل اینکه به ادامه کارش بپردازه سرش و نزدیک آورد و بوسه ای رو گردنت کاشت
+ چیزه عامممم
_ بگو
+ درباره ی ... دیشب
سرت و انداختی پایین و ادامه دادی : یه خورده حالم خوب نبود و ..
میدونست از یاداوری دیشب ممکنه خجالت بکشی پس بحث و خیلی مورچه ای عوض کرد : آره بهم گفتی گشنته ولی همه جا بسته بود و نتونستم برات چیزی بگیرم و احتمال میدم صبحانه ام نخوره باشی پس منتظر باش تا غذا آماده شه
لبخندی زدی و خیلی آروم گفتی : دلم برات خیلی تنگ شده بود
متقابلاً لبخندی زد و بهت نگاه کرد : میدونم .. منم باشم دلم برای خودم تنگ میشه
خنده ای کردید و با هم مشغول پخت غذا شدید
محکم با گوشی زدی تو سرت : وایییی پس چرا صب کنارم نبود ؟؟ چرا یادم نبوددد ؟ چرااا ؟؟ چرا زنگ نزده ؟
گوشی و پرت کردی و سرت و گرفتی : دیگه لب به الکل نمیزنمممم
همینطوری که سر خودت غر غر میکردی زنگ خونه به صدا در اومد
از رو تخت بلند شدی و بدون اینکه به چشمی در نگاهی بندازی در و باز کردی
فردی که انتظار نداشتی وارد خونه شد ..
لینو : برگشتی ؟؟ ..
همینطور که صحبت میکرد به طرف آشپزخونه رفت و دستاشو میشست : صب زود چان هیونگ زنگ زد برم سر تمرین ..
نتونستم پیشت باشم ..
کمرت که در نگرفت رو مبل ؟!
بدون اینکه حرفی بزنی نگاش میکردی
به سمت یخجال رفت و چند تا پیاز و گوجه آورد بیرون : بیخیال ... امروزت خوب بود ؟؟
+ ....
اومد سمتت و دستش و جلوت تکون داد که به خودت اومدی
+ چی گفتی ؟
_ امروز خوب بود ؟
+ آها ... اره صب یه خورده دیر بیدار شدم ولی تونستم به کلاس برسم
_ اوه خوبه ..... یه گوجه دیگه از یخچال بده بهم
گوجه ای و از یخچال در آوردی و به سمتش گرفتی
از خرد کردن دست کشید و گوجه رو از دستت گرفت
اما قبل اینکه به ادامه کارش بپردازه سرش و نزدیک آورد و بوسه ای رو گردنت کاشت
+ چیزه عامممم
_ بگو
+ درباره ی ... دیشب
سرت و انداختی پایین و ادامه دادی : یه خورده حالم خوب نبود و ..
میدونست از یاداوری دیشب ممکنه خجالت بکشی پس بحث و خیلی مورچه ای عوض کرد : آره بهم گفتی گشنته ولی همه جا بسته بود و نتونستم برات چیزی بگیرم و احتمال میدم صبحانه ام نخوره باشی پس منتظر باش تا غذا آماده شه
لبخندی زدی و خیلی آروم گفتی : دلم برات خیلی تنگ شده بود
متقابلاً لبخندی زد و بهت نگاه کرد : میدونم .. منم باشم دلم برای خودم تنگ میشه
خنده ای کردید و با هم مشغول پخت غذا شدید
۱۶.۲k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.