پارت ۷
(مایا)
راستش از لهن صداش ترسیدم ولی خوب سوار ماشین شدیم و راه افتادیم
تو راه بودیم که یه بستنی فروشی دیدم چون من عاشق بستنی بودم با ذوق گفتم من:وایی بستنی🤩
(جونک کوک)
تو راه بودیم که مایا با ذوق گفت وایی بستنی🤩 من:بستنی بگیریم با ذوق و شوق سرشو تکون داد که اره
من:باشه پس بگیریم ماشین رو کنار جاده پارک کردم و ماسکمو زدم و پرسیدم: کاکائویی یا وانیلی؟ مایا:خوب کاکائویی رفتم و گرفتم و اومدم بستنی مایا رو دادم نگاهی به بستنی کرد و گفت:خیلی خیلی ممنون عشقم و یه بوس کوچواو از گونم زد و خندید منم یه خنده ی ملیحی زدم و اروم نزدیک صورت مایا شدم و می خواستم ببوسمش که انگشت هاش رو گذاشت روی لبم و گفت:نه نه نه الان می خوام از بستنی خوردنم لذت ببرم باشه؟
من:باشه ولی شرت داره😎 مایا:چه شرتی🤨 من:خوب امشب رو میام خونه ی تو میمونم!😘😋
(مایا)
من:چی گفتی؟😑نه این امکان نداره نه و..... کوک:اگه این طوره منم اینجا بوست می کنم😏و بعد ولت نمی کنم که بستنیت رو بخوری😋😎 من:باشه قبول ولی....نزاشت حرف بزنم و گفت:بستنیت الان اب می شه سری بخور وبعد بستنی هامونو خوردیم و به سمت خونه ی من راه افتادیم.
رسیدیم خونه. در رو باز کردم و کوک هم اومد خونه وگفت:خوب خوب خوب ... نزاشتم ادامه بده و سری حرفشو قطع کردم و گفتم: من میرم یچیزی برای خوردن بیارم. وسری رفتم تو اشپزخونه خودمو مشغول کردم و یه نیم نگاهی به کوکی کردم داشت می اومد سمتم نزدیک شد و دستشو از پشت دور کمرم حلقه کرد. کوکی:خیلی دوست دارم عشقم برگشتم و روبه کوکی شدم و یه بوسه ی سری از لباش کردم و جدا 💋شدم و گفتم:منم خیلی دوست دارم❤
(جونگ کوک)
نمی خواستم کار خطایی بکنم ولی خودش دیونم کرد کمرشو گرفتم و بلندش کردم و لبامو رو لباش
گذاشتم و مک می زدم💋 همکاری نمی کرد😑 و مخالفتی هم نشون نمی داد در هین بوسه بردمش سمت اتاق در رو باز کردم و انداختمش روی تخت🖤❤
ادامه در پارت بعدی...😘
لایک کامنت فالو یادت نره😎😍
لایک کامنت فالو یادت نره😎😍
راستش از لهن صداش ترسیدم ولی خوب سوار ماشین شدیم و راه افتادیم
تو راه بودیم که یه بستنی فروشی دیدم چون من عاشق بستنی بودم با ذوق گفتم من:وایی بستنی🤩
(جونک کوک)
تو راه بودیم که مایا با ذوق گفت وایی بستنی🤩 من:بستنی بگیریم با ذوق و شوق سرشو تکون داد که اره
من:باشه پس بگیریم ماشین رو کنار جاده پارک کردم و ماسکمو زدم و پرسیدم: کاکائویی یا وانیلی؟ مایا:خوب کاکائویی رفتم و گرفتم و اومدم بستنی مایا رو دادم نگاهی به بستنی کرد و گفت:خیلی خیلی ممنون عشقم و یه بوس کوچواو از گونم زد و خندید منم یه خنده ی ملیحی زدم و اروم نزدیک صورت مایا شدم و می خواستم ببوسمش که انگشت هاش رو گذاشت روی لبم و گفت:نه نه نه الان می خوام از بستنی خوردنم لذت ببرم باشه؟
من:باشه ولی شرت داره😎 مایا:چه شرتی🤨 من:خوب امشب رو میام خونه ی تو میمونم!😘😋
(مایا)
من:چی گفتی؟😑نه این امکان نداره نه و..... کوک:اگه این طوره منم اینجا بوست می کنم😏و بعد ولت نمی کنم که بستنیت رو بخوری😋😎 من:باشه قبول ولی....نزاشت حرف بزنم و گفت:بستنیت الان اب می شه سری بخور وبعد بستنی هامونو خوردیم و به سمت خونه ی من راه افتادیم.
رسیدیم خونه. در رو باز کردم و کوک هم اومد خونه وگفت:خوب خوب خوب ... نزاشتم ادامه بده و سری حرفشو قطع کردم و گفتم: من میرم یچیزی برای خوردن بیارم. وسری رفتم تو اشپزخونه خودمو مشغول کردم و یه نیم نگاهی به کوکی کردم داشت می اومد سمتم نزدیک شد و دستشو از پشت دور کمرم حلقه کرد. کوکی:خیلی دوست دارم عشقم برگشتم و روبه کوکی شدم و یه بوسه ی سری از لباش کردم و جدا 💋شدم و گفتم:منم خیلی دوست دارم❤
(جونگ کوک)
نمی خواستم کار خطایی بکنم ولی خودش دیونم کرد کمرشو گرفتم و بلندش کردم و لبامو رو لباش
گذاشتم و مک می زدم💋 همکاری نمی کرد😑 و مخالفتی هم نشون نمی داد در هین بوسه بردمش سمت اتاق در رو باز کردم و انداختمش روی تخت🖤❤
ادامه در پارت بعدی...😘
لایک کامنت فالو یادت نره😎😍
لایک کامنت فالو یادت نره😎😍
۲۴.۴k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.