Part 24
لباسامو پوشیدم رفتم پایین چه خونه بزرگی خونه که چه عرض کنم قصره از پله ها اومدم پایین دیدم کوک سر میز نشسته و داره صبحونه میخوره بهم گفت
کوک:بیا صبحونه بخور
سانی:نمیخوام گشنم نیست (سرد)
کوک: ضعف میکنی بیا یچیزی بخور
سانی:کری گفتم نمیخوام(سرد)
کوک:اوکی
سانی:من میخوام برم خوابگاه (سرد)
کوک:.........(در حال صبحونه خوردن)
سانی:گفتم میخوام برم خوابگاه (سرد)
کوک:باشه میریم
سانی:گفتم همین الان میخوام برم خوابگاه (داد)
کوک:گفتم میبرمت دیگه(داد که چه عرض کنم عربده)
سانی:یهو سرم داد کشید از دادش ترسیدم و دیگه هیچی نگفتم
کوک:بلند شو بریم(داد و عصبی)
سانی:(بلند شد و دنبالش رفت)
یونگی:چشمامو باز کردم با چهره آیرین که خیلی کیوت خوابیده بود روبه رو شدم لبخند زدم و محکم بغلش کردم یهو رو صورتم سوزشی احساس کردم
آیرین:مرتیکه داری چیکار میکنی(عصبی).
(ادمین: دختره گاگول غلط کردی بچمو میزنی بزنم مادرتو...)
یونگی: چته تو (شوکه)
آیرین: واسه چی منو بغل کردی
یونگی:خانوم کوچولو انگار صحنه های دیشبو
یادت رفته
آیرین: خانوم کوچولو که مادرته بعدشم چه صحنه ای
یونگی: نکنه هوس کردی بازم صحنه هارو واست تکرار کنم
آیرین: .........
یونگی: چیشد زبونت بند اومد
آیرین: نه بند نیومد بعدشم بکش کنار میخوام برم
یونگی: کجا بودی حالا خانوم کوچولو
آیرین: زهر مار بودی بچه پرو
یونگی: (محکم تر بغلش کرد)
آیرین: مرتیکه شاسگول ولم کن خفم کردی
یونگی: تا هر وقت دلم خواست همینطور بغلت میکنم
آیرین: اه ولم کن میخوام برم(جیغ)
یونگی: باشه بابا جیغ جیغ نکن ولت میکنم
آیرین: یونگی ولم کرد منم پاشدم رفتم بیرون از اتاق داشتم از خجالت اب میشدم
که یهو یاد سانی افتادم گوشیمو ورداشتم و بهش زنگ زدم
مکالمه سانی و آیرین:
آیرین:الو
سانی:جونم
آیرین:کجایی؟سالمی؟حالت خوبه؟شب کجا بودی؟چیشد؟
سانی:یه دقیقه نفس بگیر اومدم تعریف میکنم
آیرین:اوکی
سانی:تو کجایی؟
آیرین:خوابگاه
سانی:تنهایی؟
آیرین:نه با این مرتیکه پفیوز
سانی:یونگی پیشته؟(با تعجب و داد)
آیرین:آره گوشم کر شد داداش نزن تو بیا تعریف میکنم
سانی:اوکی دارم میام
آیرین:راستی سانی تو با کی؟
سانی:بنظر خودت؟
آیرین:کوک باشه بیا منتظرم
پایان مکالمه.
کوک:آیرین بود؟
سانی:آره چطور
کوک:هیچ همینطوری
سانی:آها
کوک:رسیدم
سانی:در ماشینو باز کردم از ماشین پیاده شدم رفتم دم اتاق آیرین اینا در زدم
آیرین:نشسته بودم صدای در اومد رفتم باز کنم که یهو.....
کوک:بیا صبحونه بخور
سانی:نمیخوام گشنم نیست (سرد)
کوک: ضعف میکنی بیا یچیزی بخور
سانی:کری گفتم نمیخوام(سرد)
کوک:اوکی
سانی:من میخوام برم خوابگاه (سرد)
کوک:.........(در حال صبحونه خوردن)
سانی:گفتم میخوام برم خوابگاه (سرد)
کوک:باشه میریم
سانی:گفتم همین الان میخوام برم خوابگاه (داد)
کوک:گفتم میبرمت دیگه(داد که چه عرض کنم عربده)
سانی:یهو سرم داد کشید از دادش ترسیدم و دیگه هیچی نگفتم
کوک:بلند شو بریم(داد و عصبی)
سانی:(بلند شد و دنبالش رفت)
یونگی:چشمامو باز کردم با چهره آیرین که خیلی کیوت خوابیده بود روبه رو شدم لبخند زدم و محکم بغلش کردم یهو رو صورتم سوزشی احساس کردم
آیرین:مرتیکه داری چیکار میکنی(عصبی).
(ادمین: دختره گاگول غلط کردی بچمو میزنی بزنم مادرتو...)
یونگی: چته تو (شوکه)
آیرین: واسه چی منو بغل کردی
یونگی:خانوم کوچولو انگار صحنه های دیشبو
یادت رفته
آیرین: خانوم کوچولو که مادرته بعدشم چه صحنه ای
یونگی: نکنه هوس کردی بازم صحنه هارو واست تکرار کنم
آیرین: .........
یونگی: چیشد زبونت بند اومد
آیرین: نه بند نیومد بعدشم بکش کنار میخوام برم
یونگی: کجا بودی حالا خانوم کوچولو
آیرین: زهر مار بودی بچه پرو
یونگی: (محکم تر بغلش کرد)
آیرین: مرتیکه شاسگول ولم کن خفم کردی
یونگی: تا هر وقت دلم خواست همینطور بغلت میکنم
آیرین: اه ولم کن میخوام برم(جیغ)
یونگی: باشه بابا جیغ جیغ نکن ولت میکنم
آیرین: یونگی ولم کرد منم پاشدم رفتم بیرون از اتاق داشتم از خجالت اب میشدم
که یهو یاد سانی افتادم گوشیمو ورداشتم و بهش زنگ زدم
مکالمه سانی و آیرین:
آیرین:الو
سانی:جونم
آیرین:کجایی؟سالمی؟حالت خوبه؟شب کجا بودی؟چیشد؟
سانی:یه دقیقه نفس بگیر اومدم تعریف میکنم
آیرین:اوکی
سانی:تو کجایی؟
آیرین:خوابگاه
سانی:تنهایی؟
آیرین:نه با این مرتیکه پفیوز
سانی:یونگی پیشته؟(با تعجب و داد)
آیرین:آره گوشم کر شد داداش نزن تو بیا تعریف میکنم
سانی:اوکی دارم میام
آیرین:راستی سانی تو با کی؟
سانی:بنظر خودت؟
آیرین:کوک باشه بیا منتظرم
پایان مکالمه.
کوک:آیرین بود؟
سانی:آره چطور
کوک:هیچ همینطوری
سانی:آها
کوک:رسیدم
سانی:در ماشینو باز کردم از ماشین پیاده شدم رفتم دم اتاق آیرین اینا در زدم
آیرین:نشسته بودم صدای در اومد رفتم باز کنم که یهو.....
۶.۹k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.