عشق در نگاه اول پارت 9
ولی بیمار رفتن تو کما با حرف دکتر پاهام سست شد ات رو از اتاق عمل آوردن بیرون منو داداش ات رفتیم کنار تخت ات داداش ات گفت باز خوبه اتفاق خطرناکی براش نیفتاده ازت ممنونم اگه یکم دیر تر میرسید بیمارستان تا الان مرده بود راستی اسم
من تهیونگه اسم تو چی جانکوک هستم کوک صدام میکنن. ته:از دیدنت خوشبختم کوک توعم میتونی منو ته صدا کنی کوک: باشه منم خوشبختم از دیدنت بهم لبخند زدیم ته گفت میره پایین تا برامون چیزی بگیره تا بخوریم منم قبول کردم کنار تخت ات نشسته بودم شروع کردم به صحبت کردن ات من عاشقتم از همون روز اول که دیدمت عاشقت شدم باور کن فقط ی اتفاق بود که نباید میفتاد مطمئن هستم وقتی بفهمی شغل من در آینده میخواد چی شه دیگه حتی بهم نگاه هم نمیکنی ولی بهت قول میدم از تو به خوبی مراقبت کنم اینو بدون من تا آخر عمرم دوست خواهم داشت بعد این حرفم پاشدم و آروم بوسیدمش برگشتم سمت در دیدم ته با رزا وایستادن اونجا شما از کی اینجایید رزا گفت از اون جایی که گفتی تا آخر عمرم دوست خواهم داشت بعد که دیگ نگم لبشو بوسیدی بعدشروع کرد به خندیدن ته داشت بهم نگاه میکرد منم که خجالت کشیده بودم ته گفت پس دوسش داری بهش گفتم آره من عاشقشم ته گفت پس به خوبی ازش مراقبت کن لبخند زد منم لبخند زدم بهش بفرما بشین اومد نشست رزا هم اومد کنار ات گفت حالش خوبه بهش گفتم آره بهتره گفت خداروشکر
من تهیونگه اسم تو چی جانکوک هستم کوک صدام میکنن. ته:از دیدنت خوشبختم کوک توعم میتونی منو ته صدا کنی کوک: باشه منم خوشبختم از دیدنت بهم لبخند زدیم ته گفت میره پایین تا برامون چیزی بگیره تا بخوریم منم قبول کردم کنار تخت ات نشسته بودم شروع کردم به صحبت کردن ات من عاشقتم از همون روز اول که دیدمت عاشقت شدم باور کن فقط ی اتفاق بود که نباید میفتاد مطمئن هستم وقتی بفهمی شغل من در آینده میخواد چی شه دیگه حتی بهم نگاه هم نمیکنی ولی بهت قول میدم از تو به خوبی مراقبت کنم اینو بدون من تا آخر عمرم دوست خواهم داشت بعد این حرفم پاشدم و آروم بوسیدمش برگشتم سمت در دیدم ته با رزا وایستادن اونجا شما از کی اینجایید رزا گفت از اون جایی که گفتی تا آخر عمرم دوست خواهم داشت بعد که دیگ نگم لبشو بوسیدی بعدشروع کرد به خندیدن ته داشت بهم نگاه میکرد منم که خجالت کشیده بودم ته گفت پس دوسش داری بهش گفتم آره من عاشقشم ته گفت پس به خوبی ازش مراقبت کن لبخند زد منم لبخند زدم بهش بفرما بشین اومد نشست رزا هم اومد کنار ات گفت حالش خوبه بهش گفتم آره بهتره گفت خداروشکر
۸.۱k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.