فیک وضعیت سیاه و سفید پارت ۸🍷
از زبان ات
خیلی ترسیدم
فقط گاز می داد
بعد از زنگ به یک نفر گفت: همه خدمتکارا بادیگاردا امروز مرخصن
خیلی زود رسیدم عمارت
تهیونگ: رسیدم😡
دستم گرفت برد داخل عمارت
از پله ها تند تند بالا می رفت و منو هم می کشوند
منو برد پرت کرد تو اتاق و فقط سرم داد زد بلند انقدر حواسش نبود
چی کار میکنه کل وسایل اتاق پرت کرد
و عطرها روی میز ریخت و شکست و انقدر سرم از داد زدنش درد گرفت
بیهوش شدم
خیلی ترسیدم
فقط گاز می داد
بعد از زنگ به یک نفر گفت: همه خدمتکارا بادیگاردا امروز مرخصن
خیلی زود رسیدم عمارت
تهیونگ: رسیدم😡
دستم گرفت برد داخل عمارت
از پله ها تند تند بالا می رفت و منو هم می کشوند
منو برد پرت کرد تو اتاق و فقط سرم داد زد بلند انقدر حواسش نبود
چی کار میکنه کل وسایل اتاق پرت کرد
و عطرها روی میز ریخت و شکست و انقدر سرم از داد زدنش درد گرفت
بیهوش شدم
۵۹.۷k
۰۹ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.