❤️🔥 مافیای خشن من ❤️🔥
Part: 22
ریچارد: معلومه که بودی جذاب تر شدی
ات:(خنده) خوب بریم
ریچارد: بریم
با ات راه افتادیم به سمت انبار و از پله ها پایین رفتیم صدای کفش ات کل انبار رو گرفته بود.
ویو چانگ:
از دستشون فرار کرده بودم اما دوباره گیر انداختن از بادیگارد ها شنیدم که میگفتن خودش میخواد از من حرف بکشه اون خیلی وحشی و دروغ چرا یکم ترسیدم چشمام رو بسته بودم همینطور دست و پا هام رو نمیدیدم همینطوری توی فکر بودم که صدای بازشدن در انبار رو شنیدم صدای بسته شدن در اومد و بعد صدای کفش زنونه داشت نزدیک می شد و کل انبار رو گرفته بود بدنم از ترس شروع به لرزه کرد.
ویو ات:
ات: چشم هاش رو باز کنید
وقتی پارچه رو از روی چشمش برداشته اولش با لرز چشماشو باز کرد و چند بار پلک زد
ات: کی تو رو فرستاده
چانگ: ن... نمیتونم بگم
ات: هه اون وقت چرا؟(😏)
چانگ: چون اگه بگم کار کی بوده اون حتماً خانوادم رو میکشه ازتون خواهش می کنم از من بگذرید (😭گریه)
ات اگه نگی هم خانوادت میمیره
چانگ: م.. من.. منظورت چیه؟(😳)
ات:...
شرط
لایک: ۲٠
کامنت: ۲٠
ریچارد: معلومه که بودی جذاب تر شدی
ات:(خنده) خوب بریم
ریچارد: بریم
با ات راه افتادیم به سمت انبار و از پله ها پایین رفتیم صدای کفش ات کل انبار رو گرفته بود.
ویو چانگ:
از دستشون فرار کرده بودم اما دوباره گیر انداختن از بادیگارد ها شنیدم که میگفتن خودش میخواد از من حرف بکشه اون خیلی وحشی و دروغ چرا یکم ترسیدم چشمام رو بسته بودم همینطور دست و پا هام رو نمیدیدم همینطوری توی فکر بودم که صدای بازشدن در انبار رو شنیدم صدای بسته شدن در اومد و بعد صدای کفش زنونه داشت نزدیک می شد و کل انبار رو گرفته بود بدنم از ترس شروع به لرزه کرد.
ویو ات:
ات: چشم هاش رو باز کنید
وقتی پارچه رو از روی چشمش برداشته اولش با لرز چشماشو باز کرد و چند بار پلک زد
ات: کی تو رو فرستاده
چانگ: ن... نمیتونم بگم
ات: هه اون وقت چرا؟(😏)
چانگ: چون اگه بگم کار کی بوده اون حتماً خانوادم رو میکشه ازتون خواهش می کنم از من بگذرید (😭گریه)
ات اگه نگی هم خانوادت میمیره
چانگ: م.. من.. منظورت چیه؟(😳)
ات:...
شرط
لایک: ۲٠
کامنت: ۲٠
۸.۴k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.