فیک کوک از مافیا متنفرم. 18 Part
جینا:منم جینا
هییون:بیا تو
هییون:بله؟
جینا:خب شما چرا نمیرین بیمارستان
هییون:بابام سالم برمیگرده حوصله ندارم
جینا:چرا اینقدر مطمئن
هییون:الان صدتا دکتر بالا سرشن
جینا:ولی اگه سالم برنگشتن پیشمون میشی
هییون:میشه بری بیرون میخوام بخوابم
جینا:باشه
من نمیتونم ببخشید دکتر
سوزی ویو
رفتم بار بوی شراب داره دیوونم میکنه اطراف رو دیدم جونگ سوک رو پیدا کردم ولی اون داشت یه دختره رو میبوسید دلم میخواست گریه کنم و از اینجا برم ولی رفتم و گفتم تو الان نباید پیش پدرت باشی
سوک:تو چیشد اونی که باهاش چت میکردی جواب نداد
سوزی:اون فقط یه بازی بود تا حرص تورو دربیارم جونگ سوک چرا باهام این کارو می کنی
سوک:مگه من چیکار میکنم خیلی رک بهت گفتم از زندگیم برو بیرون این تویی که عین کنه چسپیدی بهم
سوزی:تو تو ازت متنفرم
با گریه از اونجا رفتم دیگه هیچوقت نمیخوام ببینمت
سوک:برو گمشو
اون دختره ام میره
ات ویو
شب تو اتاق بیمارستانم خوابم برد کوک که نمیاد کاش حداقل جونگ سوک و هییون بیان
کوک
کنار دریاچه بودم نگران حال پدرم بودم ولی هونقدرم دلم نمیخواست ریختشو ببینم یه سیگار گرفتم و توجیبام رومیگشتم که فندک پیدا کنم ولی نامه ات رو دیدم سیگار رو گذاشتم کنار و اون رو باز کردم و خوندم
این نامه مسخره ترین چیزیه که تا حالا نوشتم نامه به عشقم از طرف پدر و مادر ات به ات
سلام دخترم دلمون برات تنگ شده ما مجبور بودیم که تورو تو یتیم خونه بزاریم دلمون میخواست همیشه کنارت باشیم ولی نمیتونم ما دوست داریم و متأسفیم که وقتایی که مریض شده بودی کنارت نبودم متأسفیم که زمانی که فارغالتحصیل شدی پیشت نبودیم یا هر موقع که بهمون نیاز داشتی دخترم با اینکه کنارت نیستیم همیشه به یادتیم و یه روزی
بیخیال ات با نوشتن این نامه چی بدست میاری امروز روز تولدمه از بیمارستان مرخصی گرفتم ولی الان تنها تو خونه نشستم مسخرست همیشه تنها بودم کسی رو ندارم ولی روزای تولد جوری دیگه ای احساس ناراحتی میکنم همیشه میگم اینکه تنهام برام مشکلی نیس ولی من واقعا ناراحتم این نامه رو نوشتم تا به خودم هدیه تولد بدم از طرف مامان بابام
کوک:ات
جینا
هر طور شده اینو میبرم
جینا:هییون باباتون فوت شدن
هییون:چی
الان دکتر بهم زنگ زد
بریم بیمارستان
ببخشید ولی باید ببرمت
کوک
دم در بیمارستان بودم دلم میخواست برم ولی پاهام همراهی نمیکردن
جونگ سوک:تو هم موندی چیکار کنی
یه ماشین با سرعت میاد وایمیستع
هییون:چرا منتظریم بابا مرده
سوک و کوک: چی
جینا:من دروغ گفتم دکتر بهم گفت هر طور شده هییون رو بیارم منم این به ذهنم رسید ولی شما که اینقدر نگران شدین چرا نمیرین داخل
هییون:راست میگه من میرم
سوک و کوک ام میان داخل که ات و سوزی رومیبینن
ات
انکار کسی نمیاد داشتم میرفتم اتاق آقای جانگ مین که سوزی رو دیدم
ات:سوزی جونگ سوک چیشد
سوزی:نتونستم
ات:مگه نمیگفتی عاشقته چطور نیاوردیش
سوزی:چرا برای تو مهمه مگه تو اون بی احساس نبودی ها
هییون:بیا تو
هییون:بله؟
جینا:خب شما چرا نمیرین بیمارستان
هییون:بابام سالم برمیگرده حوصله ندارم
جینا:چرا اینقدر مطمئن
هییون:الان صدتا دکتر بالا سرشن
جینا:ولی اگه سالم برنگشتن پیشمون میشی
هییون:میشه بری بیرون میخوام بخوابم
جینا:باشه
من نمیتونم ببخشید دکتر
سوزی ویو
رفتم بار بوی شراب داره دیوونم میکنه اطراف رو دیدم جونگ سوک رو پیدا کردم ولی اون داشت یه دختره رو میبوسید دلم میخواست گریه کنم و از اینجا برم ولی رفتم و گفتم تو الان نباید پیش پدرت باشی
سوک:تو چیشد اونی که باهاش چت میکردی جواب نداد
سوزی:اون فقط یه بازی بود تا حرص تورو دربیارم جونگ سوک چرا باهام این کارو می کنی
سوک:مگه من چیکار میکنم خیلی رک بهت گفتم از زندگیم برو بیرون این تویی که عین کنه چسپیدی بهم
سوزی:تو تو ازت متنفرم
با گریه از اونجا رفتم دیگه هیچوقت نمیخوام ببینمت
سوک:برو گمشو
اون دختره ام میره
ات ویو
شب تو اتاق بیمارستانم خوابم برد کوک که نمیاد کاش حداقل جونگ سوک و هییون بیان
کوک
کنار دریاچه بودم نگران حال پدرم بودم ولی هونقدرم دلم نمیخواست ریختشو ببینم یه سیگار گرفتم و توجیبام رومیگشتم که فندک پیدا کنم ولی نامه ات رو دیدم سیگار رو گذاشتم کنار و اون رو باز کردم و خوندم
این نامه مسخره ترین چیزیه که تا حالا نوشتم نامه به عشقم از طرف پدر و مادر ات به ات
سلام دخترم دلمون برات تنگ شده ما مجبور بودیم که تورو تو یتیم خونه بزاریم دلمون میخواست همیشه کنارت باشیم ولی نمیتونم ما دوست داریم و متأسفیم که وقتایی که مریض شده بودی کنارت نبودم متأسفیم که زمانی که فارغالتحصیل شدی پیشت نبودیم یا هر موقع که بهمون نیاز داشتی دخترم با اینکه کنارت نیستیم همیشه به یادتیم و یه روزی
بیخیال ات با نوشتن این نامه چی بدست میاری امروز روز تولدمه از بیمارستان مرخصی گرفتم ولی الان تنها تو خونه نشستم مسخرست همیشه تنها بودم کسی رو ندارم ولی روزای تولد جوری دیگه ای احساس ناراحتی میکنم همیشه میگم اینکه تنهام برام مشکلی نیس ولی من واقعا ناراحتم این نامه رو نوشتم تا به خودم هدیه تولد بدم از طرف مامان بابام
کوک:ات
جینا
هر طور شده اینو میبرم
جینا:هییون باباتون فوت شدن
هییون:چی
الان دکتر بهم زنگ زد
بریم بیمارستان
ببخشید ولی باید ببرمت
کوک
دم در بیمارستان بودم دلم میخواست برم ولی پاهام همراهی نمیکردن
جونگ سوک:تو هم موندی چیکار کنی
یه ماشین با سرعت میاد وایمیستع
هییون:چرا منتظریم بابا مرده
سوک و کوک: چی
جینا:من دروغ گفتم دکتر بهم گفت هر طور شده هییون رو بیارم منم این به ذهنم رسید ولی شما که اینقدر نگران شدین چرا نمیرین داخل
هییون:راست میگه من میرم
سوک و کوک ام میان داخل که ات و سوزی رومیبینن
ات
انکار کسی نمیاد داشتم میرفتم اتاق آقای جانگ مین که سوزی رو دیدم
ات:سوزی جونگ سوک چیشد
سوزی:نتونستم
ات:مگه نمیگفتی عاشقته چطور نیاوردیش
سوزی:چرا برای تو مهمه مگه تو اون بی احساس نبودی ها
۱۱.۴k
۱۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.