ازداوج اجباری
ازداوج اجباری
پارت ۱
من لی ا/ت هستم و پدرم عضو بزرگ ترین بند مافیایی هست همچی خوب بود زندگی بی نقص روز ها مثه باد میگذشت که یه روز بهم خبر دادن بابام با به خری قرار داد بستن اونم چی ازدواج اجباری اونم با کسی که اصلا نمیشناسم ریدم به این جندگی
(دوستان عزیز لطفا به علت کون گشادی فراوان لحظه رفتن واسه امضا اینا رو خودتون تصور کنید 🗿🙌🏻)
_خیلی خب بچه اومدی توی این عمارت باید یه سری از قانونا رو بدونی فهمیدی ...؟
۱ بدون اجازه من بیرون نمیری
۲ با هر کسی نمیگردی
۳ اگر هم با اجازه رفتی تا ساعت ۹ برمیگردی
+چرا باید اطاعت کنم این کص گفتنای تورو؟ ...
(لحن جدی)
_ چون تنبیه خوبی نداری جوجو
(نیش خند )
+ هم من هم تو میدونیم نمیتونی هیچ گوهی بخوری
(خنده)
ویو ا/ت
از همین الان تونستم بفهم با این پسره نمیسازم
خیلی جدی گرفته بود آخه لعنتی ما که زن شوهر واقعی نیستیم فاز گرفته کصخل
_واقعا ...؟هیچ گوهی .؟
(صورتشو نزدیک ا/ت میکنه به لبش نگاه میکنه نیش خند میزنه)
ا/ت هم زود منظورشو میفهمه میکشه عقب میگه : باشه حالا ایش
_خوبه
+راستی ..عام..میشه یه کاری برام انجام بدی ...؟
_چیه ..
+میشه....میشه ...منو ببری دانشگاه ؟
_چی نکنه تجدیدی ای تازه میخوای از اول شروع کنی
(خنده)
+ یااا...نهه..من دارم اندازه سنم میخونم..تاحالا هم تجدید نشدم
(لحن جدی )
_پس خیلی کوچیکی چند سالته ...؟
+۱۸
_(تعجب )
+خودت چند سالته ...؟
_بگیر بکپ فردا میخوایم بریم خودت ساعت ۸ بیدار شو فهمیدی کوتوله ....
/فردا/
مدرسه ثبت نام کردیم اما دعوا داشتیم جونگکوک نمیذاشت با دامن یونیفرم رو بگیرم میگفت باید با شلوار بگیری بپوشی بری خلاصه روز تخمی ای بود
منم روز اول دانشگاه م بود
/ویو جونگکوک /
توی شرکت مشغول کار کردن بودم که گوشیم زنگ خورد از مدرسه یا همون دانشگاه ا/ت بود معلوم نیست روز اولی چه گوهی خورده رفتم مدرسه دیدم یه پسر نشسته داره گریه میکنه ا/ت داره با کینه بهش نگاه میکنه رفتم تو پرسیدم چی شده
علامت معاون< مدیر >
< ایشون مشت کوبنده به صورت این پسر
اونم بی دلیل
+ یا من بی دلیل این کارو نکردم اون اول شروع کرد
علامت پسره ]
]من فقط خیلی راحت اومدم باهاش حرف بزنم ارتباط بگیرم این کارو کرد (گریه )
جونگ کوک بد نگام میکرد معلومه باورش شده و میخواست جرم بده اما یهو چشمم به دوربین اون ور حیاط افتادو گفتم : این مدرسه پر دوربینه نظرتون درمورد دیدنش چیه میتونیم بفهمیم کی راست میگه کی دروغ
_ آره ...دوربین رو بیارین
< بفرمایین
داشتیم باهم نگاه میکردیم
توی تصویر نشون میداد پسره رو ا/ت خیمه میزنه سعی میکمه نزدیک لبای ا/ت بشه ببوستشون (استغفرالله)
جونگکوک که از چشمای قرمزش معلوم بود
تموم واسه پارت بعد شرط خاصی نداره 🗿🙌🏻
پارت ۱
من لی ا/ت هستم و پدرم عضو بزرگ ترین بند مافیایی هست همچی خوب بود زندگی بی نقص روز ها مثه باد میگذشت که یه روز بهم خبر دادن بابام با به خری قرار داد بستن اونم چی ازدواج اجباری اونم با کسی که اصلا نمیشناسم ریدم به این جندگی
(دوستان عزیز لطفا به علت کون گشادی فراوان لحظه رفتن واسه امضا اینا رو خودتون تصور کنید 🗿🙌🏻)
_خیلی خب بچه اومدی توی این عمارت باید یه سری از قانونا رو بدونی فهمیدی ...؟
۱ بدون اجازه من بیرون نمیری
۲ با هر کسی نمیگردی
۳ اگر هم با اجازه رفتی تا ساعت ۹ برمیگردی
+چرا باید اطاعت کنم این کص گفتنای تورو؟ ...
(لحن جدی)
_ چون تنبیه خوبی نداری جوجو
(نیش خند )
+ هم من هم تو میدونیم نمیتونی هیچ گوهی بخوری
(خنده)
ویو ا/ت
از همین الان تونستم بفهم با این پسره نمیسازم
خیلی جدی گرفته بود آخه لعنتی ما که زن شوهر واقعی نیستیم فاز گرفته کصخل
_واقعا ...؟هیچ گوهی .؟
(صورتشو نزدیک ا/ت میکنه به لبش نگاه میکنه نیش خند میزنه)
ا/ت هم زود منظورشو میفهمه میکشه عقب میگه : باشه حالا ایش
_خوبه
+راستی ..عام..میشه یه کاری برام انجام بدی ...؟
_چیه ..
+میشه....میشه ...منو ببری دانشگاه ؟
_چی نکنه تجدیدی ای تازه میخوای از اول شروع کنی
(خنده)
+ یااا...نهه..من دارم اندازه سنم میخونم..تاحالا هم تجدید نشدم
(لحن جدی )
_پس خیلی کوچیکی چند سالته ...؟
+۱۸
_(تعجب )
+خودت چند سالته ...؟
_بگیر بکپ فردا میخوایم بریم خودت ساعت ۸ بیدار شو فهمیدی کوتوله ....
/فردا/
مدرسه ثبت نام کردیم اما دعوا داشتیم جونگکوک نمیذاشت با دامن یونیفرم رو بگیرم میگفت باید با شلوار بگیری بپوشی بری خلاصه روز تخمی ای بود
منم روز اول دانشگاه م بود
/ویو جونگکوک /
توی شرکت مشغول کار کردن بودم که گوشیم زنگ خورد از مدرسه یا همون دانشگاه ا/ت بود معلوم نیست روز اولی چه گوهی خورده رفتم مدرسه دیدم یه پسر نشسته داره گریه میکنه ا/ت داره با کینه بهش نگاه میکنه رفتم تو پرسیدم چی شده
علامت معاون< مدیر >
< ایشون مشت کوبنده به صورت این پسر
اونم بی دلیل
+ یا من بی دلیل این کارو نکردم اون اول شروع کرد
علامت پسره ]
]من فقط خیلی راحت اومدم باهاش حرف بزنم ارتباط بگیرم این کارو کرد (گریه )
جونگ کوک بد نگام میکرد معلومه باورش شده و میخواست جرم بده اما یهو چشمم به دوربین اون ور حیاط افتادو گفتم : این مدرسه پر دوربینه نظرتون درمورد دیدنش چیه میتونیم بفهمیم کی راست میگه کی دروغ
_ آره ...دوربین رو بیارین
< بفرمایین
داشتیم باهم نگاه میکردیم
توی تصویر نشون میداد پسره رو ا/ت خیمه میزنه سعی میکمه نزدیک لبای ا/ت بشه ببوستشون (استغفرالله)
جونگکوک که از چشمای قرمزش معلوم بود
تموم واسه پارت بعد شرط خاصی نداره 🗿🙌🏻
۱۲.۲k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.