خدمتكار (پارت 5)
(پارت پنجم)
&باشه
+مامان بزرگ راستى رفتم يه جا مصاحبه براى كار و قبول شدم براى همين شب ها هم اونجا كار مى كنم
&چه خوب
مى خواستم لباسامو درارم كه يجى زنگ زد
+الو؟
"ا.ت بيا خونه كارت دارم
+چشم
+مامان بزرگ من بايد برم
&باشه عزيزم مراقب باش
+باشه خداحافظ
&خداحافظ
راه افتادم و به خونه رسيدم
در رو باز كردم كه ديدم يجى روى مبل نشسته و داره تلويزيون ميبينه
+سلام
"بيا بشين
رفتم و نشستم
+كارى داشتيد؟
"چيزى كه ديدى رو امشب به تهيونگ بگو
+چى شوخى مى كنيد؟
"نه اگه حرفت رو باوركرد كه طلاق مى گيريم و من ميرم با دوست پسرم ولى اگر قبول نكرد كه هيچى عوضش تو هم راحت ميشى
+باشه
"تازه اگر قبول كرد بهت پول هم ميدم
+باشه ولى بخاطر پول اين كار رو نمى كنم بخاطر راحت شدن خودم مى كنم
"باشه فكر كنم تهيونگ اومد سر ميز شام بهش
بگو
+باشه
&باشه
+مامان بزرگ راستى رفتم يه جا مصاحبه براى كار و قبول شدم براى همين شب ها هم اونجا كار مى كنم
&چه خوب
مى خواستم لباسامو درارم كه يجى زنگ زد
+الو؟
"ا.ت بيا خونه كارت دارم
+چشم
+مامان بزرگ من بايد برم
&باشه عزيزم مراقب باش
+باشه خداحافظ
&خداحافظ
راه افتادم و به خونه رسيدم
در رو باز كردم كه ديدم يجى روى مبل نشسته و داره تلويزيون ميبينه
+سلام
"بيا بشين
رفتم و نشستم
+كارى داشتيد؟
"چيزى كه ديدى رو امشب به تهيونگ بگو
+چى شوخى مى كنيد؟
"نه اگه حرفت رو باوركرد كه طلاق مى گيريم و من ميرم با دوست پسرم ولى اگر قبول نكرد كه هيچى عوضش تو هم راحت ميشى
+باشه
"تازه اگر قبول كرد بهت پول هم ميدم
+باشه ولى بخاطر پول اين كار رو نمى كنم بخاطر راحت شدن خودم مى كنم
"باشه فكر كنم تهيونگ اومد سر ميز شام بهش
بگو
+باشه
۲.۵k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.