پارت 31
پارت 31
اون از پدرم اون از برادرم و نه اصلا خدا نخواسته من عاشق باشم عاشقی کنم خدا من و بدبخت افریده
منم برای همیشه میرم امشب اخرین بار که دیدمت امیدوارم تو زندگی. بعدیم تو ببینم عروسیت مبارک اقا رامتین
پیام فرستادم همون موقعه سین خورد
سیم کارتم کندم شکوندم از تالار زدم بیرون
رمان از زبان رامتین@$^*)
بعد رقص. نشستم که برام پیام اومد دیدم فیلم رقص من با ریحانه بود بعدم پیام. از طرف رویا اون اینجا بود سریع رفتم تو حیاط نبود
پیام خوندم اشکام ریخت ببخش. منو. رویا ببخش تو بدبخت نیستی
رایان: پسر کجای بیا دیگه چی شد
من: رایان از عروسی فرار کنیم
رایان: رویا اینجا بود
پیام خوند
رایان: چی کجا میره این بره فرشته هم میره
اون به فکر خودش بود
رایان: داداش من حق میدم به رویا تو خودت عروسی رویا میدی چی می شد
فکر کردنش هم حالم بد می کرد دیونه می شدم
رایان: اما نترس حتما می بینی
جوری نگاهش کردم
رایان: نخوریم لولو پاشو یالا که امشب باید
من: ول کن بابا
رمان از زبان فرشته!#$^*)
من: نظرت چی میریم یه شهر دیگه یه زندگی جدید
رویا: اقاتون چی میشه
من: اون دیگه برام مهم نیست
رویا: ما جز هک. چی بلدیم
من: خب خب مزون می زنیم
رویا: خیاطی بلددی
من: نه
رویا: ولش بابا
حسین با خنده گفت : خب بریم خارج پولش که دارین
من و رویا بهم نگاه کردیم
حسین: داداش من شوخی کردم
رویا: فکر بدی نیست بریم ترکیه زبانش که تو بلدی منم یاد میگیرم
من: اره میریم یه کافه باز می کنیم
رویا: با یه کلوپ
حسین: شما چه خرین بابا میگم علیکی گفتم
من: ممنون داداش
....
من: همه. چیز برداشتی
رویا: اره پاسپورد
من: بدو
سوار ماشین شدیم
رفتیم فرودگاه
حسین: همه کارا مون کرد
من: ببخش مزاحمت شدیم
حسین: گو نخور تازه اشنا شده بودیما
من: اوهوم
حسین: برین برین دیگه اشکم در اومد
رویا: بگرد دنبال یه زن بعد بیار ترکیه عروسیش با من خرجش با این
من: وا مگه من گنج دارم
رویا: از همه بیشتر تو داری
حسین: حیف که دیر پیداتون کردم
همو بغل کردیم
رویا: داداش برو زندان باز رفیق پیدا کن
حسین: فکر بدی نیست برم اونجا زن پیدا کنم
من: خدایا به این شفا بده
حسین: برین دیگه
سوار هوا پیما شدیم
........
یه خونه خریدیم وسایل چیدیم
یه کافه کوچیک باز کردیم
و یه کلوپ هم زدیم تمام پولم بابتش تموم شد
رویا: ابجی چچقدر مونده
من: هزار لیر
رویا: گدا شدیم که
من:گفتم. کلوپ نخریم گوش ندادی
رویا: بزار برات پول در میارم. شده تو می فروشم پول در میارم
دویدم دنبالش
من: می کشمت به ولا
دوسال بعد...................
تو این دوسال خیلی کار کردیم بعضی وقتا غذا یادمون می رفت که بخوریم اینقدر کار کردیم
به خصوص کلوپ خیلی کاربرد اولا که فکر می کردم بدرد نمی خوره اما کم کم پیشرفت کردیم کافه رو دوتا شعبه زدیم
کلوپ اینقدر شلوغ میشه
اون از پدرم اون از برادرم و نه اصلا خدا نخواسته من عاشق باشم عاشقی کنم خدا من و بدبخت افریده
منم برای همیشه میرم امشب اخرین بار که دیدمت امیدوارم تو زندگی. بعدیم تو ببینم عروسیت مبارک اقا رامتین
پیام فرستادم همون موقعه سین خورد
سیم کارتم کندم شکوندم از تالار زدم بیرون
رمان از زبان رامتین@$^*)
بعد رقص. نشستم که برام پیام اومد دیدم فیلم رقص من با ریحانه بود بعدم پیام. از طرف رویا اون اینجا بود سریع رفتم تو حیاط نبود
پیام خوندم اشکام ریخت ببخش. منو. رویا ببخش تو بدبخت نیستی
رایان: پسر کجای بیا دیگه چی شد
من: رایان از عروسی فرار کنیم
رایان: رویا اینجا بود
پیام خوند
رایان: چی کجا میره این بره فرشته هم میره
اون به فکر خودش بود
رایان: داداش من حق میدم به رویا تو خودت عروسی رویا میدی چی می شد
فکر کردنش هم حالم بد می کرد دیونه می شدم
رایان: اما نترس حتما می بینی
جوری نگاهش کردم
رایان: نخوریم لولو پاشو یالا که امشب باید
من: ول کن بابا
رمان از زبان فرشته!#$^*)
من: نظرت چی میریم یه شهر دیگه یه زندگی جدید
رویا: اقاتون چی میشه
من: اون دیگه برام مهم نیست
رویا: ما جز هک. چی بلدیم
من: خب خب مزون می زنیم
رویا: خیاطی بلددی
من: نه
رویا: ولش بابا
حسین با خنده گفت : خب بریم خارج پولش که دارین
من و رویا بهم نگاه کردیم
حسین: داداش من شوخی کردم
رویا: فکر بدی نیست بریم ترکیه زبانش که تو بلدی منم یاد میگیرم
من: اره میریم یه کافه باز می کنیم
رویا: با یه کلوپ
حسین: شما چه خرین بابا میگم علیکی گفتم
من: ممنون داداش
....
من: همه. چیز برداشتی
رویا: اره پاسپورد
من: بدو
سوار ماشین شدیم
رفتیم فرودگاه
حسین: همه کارا مون کرد
من: ببخش مزاحمت شدیم
حسین: گو نخور تازه اشنا شده بودیما
من: اوهوم
حسین: برین برین دیگه اشکم در اومد
رویا: بگرد دنبال یه زن بعد بیار ترکیه عروسیش با من خرجش با این
من: وا مگه من گنج دارم
رویا: از همه بیشتر تو داری
حسین: حیف که دیر پیداتون کردم
همو بغل کردیم
رویا: داداش برو زندان باز رفیق پیدا کن
حسین: فکر بدی نیست برم اونجا زن پیدا کنم
من: خدایا به این شفا بده
حسین: برین دیگه
سوار هوا پیما شدیم
........
یه خونه خریدیم وسایل چیدیم
یه کافه کوچیک باز کردیم
و یه کلوپ هم زدیم تمام پولم بابتش تموم شد
رویا: ابجی چچقدر مونده
من: هزار لیر
رویا: گدا شدیم که
من:گفتم. کلوپ نخریم گوش ندادی
رویا: بزار برات پول در میارم. شده تو می فروشم پول در میارم
دویدم دنبالش
من: می کشمت به ولا
دوسال بعد...................
تو این دوسال خیلی کار کردیم بعضی وقتا غذا یادمون می رفت که بخوریم اینقدر کار کردیم
به خصوص کلوپ خیلی کاربرد اولا که فکر می کردم بدرد نمی خوره اما کم کم پیشرفت کردیم کافه رو دوتا شعبه زدیم
کلوپ اینقدر شلوغ میشه
۴.۵k
۰۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.