part1
part1
دیانا: تو اتاقم بودم و گریه میکردم که چرا این چه زندگیه مامان بابام مردن داداشم رفته تو بازی قمار منم باس عذاب بکشم😭
همینجور گریه میکردم که در اتاق باز شد
ممد (داداش دیا): وسایلتو جمع کن چند روز دیگه باید بری
دیا: کجا
ممد : توی بازی قمار باختم شرط سر تو بود حالا باس بری توی خونه یه نفر معلوم نیس زنش بشی یا کلفت خونش
دیا: چیییییی تو بازیو باختی من تاوان پس بدم
ممد : کمربندمو در اوردم
تا میتونستم زدمش
دیا: ایی نکن ایی😭
ممد: کلی زدمشو رفتم بیرون از اتاق
دیا: درو بست و رفت شروع کردم به گریه کردن دیشب کلی کتکم زد فق به خاطر اینکه چیزی تو خونه نبود واسه شام درس کنم الانم کع کل دستام کبود شده
این داداش من نیس داداشی که من میشناختم اینجوری نبود
با کلی فکر و خیال خابم برد
صب ساعت8
دیا: پاشدم که برم دانشگاه حاضر شدم که برم
ممد: کجا
دیا: دانشگاه
ممد: حق رفتن به دانشگاه رو تا وقتی که بع حرف من گوش نکردی نداری
دیا: چرا
ممد: گفتم تا وقتی که به حرف من گوش ندادی حق رفتن به دانشگاه رو نداری (با داد)
بلند تر بگم
دیا: چرا منو انقدر محدود میکنی😭
فردا بازم پارت داریم🥹
دیانا: تو اتاقم بودم و گریه میکردم که چرا این چه زندگیه مامان بابام مردن داداشم رفته تو بازی قمار منم باس عذاب بکشم😭
همینجور گریه میکردم که در اتاق باز شد
ممد (داداش دیا): وسایلتو جمع کن چند روز دیگه باید بری
دیا: کجا
ممد : توی بازی قمار باختم شرط سر تو بود حالا باس بری توی خونه یه نفر معلوم نیس زنش بشی یا کلفت خونش
دیا: چیییییی تو بازیو باختی من تاوان پس بدم
ممد : کمربندمو در اوردم
تا میتونستم زدمش
دیا: ایی نکن ایی😭
ممد: کلی زدمشو رفتم بیرون از اتاق
دیا: درو بست و رفت شروع کردم به گریه کردن دیشب کلی کتکم زد فق به خاطر اینکه چیزی تو خونه نبود واسه شام درس کنم الانم کع کل دستام کبود شده
این داداش من نیس داداشی که من میشناختم اینجوری نبود
با کلی فکر و خیال خابم برد
صب ساعت8
دیا: پاشدم که برم دانشگاه حاضر شدم که برم
ممد: کجا
دیا: دانشگاه
ممد: حق رفتن به دانشگاه رو تا وقتی که بع حرف من گوش نکردی نداری
دیا: چرا
ممد: گفتم تا وقتی که به حرف من گوش ندادی حق رفتن به دانشگاه رو نداری (با داد)
بلند تر بگم
دیا: چرا منو انقدر محدود میکنی😭
فردا بازم پارت داریم🥹
۱۳.۰k
۲۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.